من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

و به کدام رو؟

و اهجرهم هجرا جمیلا


اگه این «جملیا» توش نبود...

با این کلمه مقیدت کرده که نه هر هجرتی بلکه هجرتی جمیل


نکته خارجکی،

عاغایون تو این مملکت همیشه میگن فلان کار باید انجام بشه (بگذریم که اصن کار رو انجام نمیدن) اما هیچ وقت نمیگن چطور باید انجام بشه

در حالیکه چطور انجام شدن یک فعل ملاک اصلی باید باشه

و تعریف چطور انجام شدن فعل میتونه بسیار مشکل‌تر از انجام خود فعل باشه

همه افراد در هر سلسله مراتبی که در اجرای فعل نقش دارن باید مشرف به چگونه انجام دادن کار در مقیاس خودشون باشن و چطور انجام شدن کار در مقیاس ماکرو هم باید تعریف شده باشه

اینجا نقش کل افراد، از مدیر گرفته تا مهندس تا کارگر مشخصه

کامپیوتر همینطوره. شما نمیتونی یه کامپیوتری پیدا کنی که وقتی یک فعل بهش سپرده میشه که پردازش کنه کل اجزای مرتبط در راستای پردازش اون فعل به کار گرفته نشن و هر جزئی که در درگیر کار هستش به صفر تا صد کل کار در مقیاس خودش مشرفه و...

فلذا اینکه میگم پیشرفت در علم کامپیوتر بازخوردش به مهندسی جامعه برخواهد گشت پربیجا نگفتم =))

بهرحال،

ایده‌آله، نه؟

خب سوال پیش میاد که اگه ایده‌آل هدف غایی نباشه پس چی باشه؟ 

لااقل به سمت ایده‌آل حرکت کنیم حتی اگه بهش دست پیدا نکنیم.


خواه ناخواه هم به سمت ایده‌آل در حرکتیم؛ نوچ؟