من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

آغاز فصل . . . فک کنم سوم

بعد از مدت ها


مطالب وبلاگ رو به سه قسمت کلی تقسیم کردم، ولی اینا که چهار تاس ! اصلا این همه وقت که نبیدم داشتم به همین می فکریدم، موضوع بندی خوووبی شد همممم، منم خوبم ;)

توی این موضوع بندی فقط دسته اولش یه کار جدید و جدیه، می خوام توی این قسمت روشنگری کنیم، عمق روی و حقیقت یابی وقایع و جریانات روزگار به طور وسیع. ایشالا

فعلا هم درگیر خرابی ماچینمم، راستی نگفتم، با این پیکانه رفتم سه راه سلفچگون دور بزنم :) از جاده رفتم بیرون تا بفهمم وقتی که هی مدام زمزمه می کنم :

بیا و ظلمت ادراک را چراغان کن که یک اشاره بس است

ممکنه جاده جلوی پام، یهو تبدیل به تپه خاکی بشه و با نوک پیکان بری تو دلش .

خلاصه پیکانه داغونید :(

در حال ریکاوریه :)) ایشالا توی همین هفته، درست میشه

فعلا .


بسم اله

امروز چندمه !

دو تا امتحان دیگه دارم، مهندسی اینترنت و یه چیز دیگه هم بود ممممممممممم هولم نکنین مممممممممم اهان اس کیو ال .

وای سهراب ی تر رو بگو که اصلا فراموش شده !

می دونم که خیلی منتظر میثم هستین

ایشالا بیایم به قولایی که دادیم عمل کنیم


دوستان لطف کنن کامنت دونیاشونو وا کنن

برم تا کسی نفهمیده ;)


الحق مع علی و علی مع الحق

میلاد امام علی (ع) مبارک