من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

ما تابع نیازهای فیزیولوژیکیم

لابد شما هم چنین مطالبی خوندید یا از دیگران شنیدید که:

چرا همیشه به فکر این هستید که چی بخورید و چی بپوشید و چرا به چیزهای متعالی رسیدگی نمیکنید و این قبلیل نصایح...

بویژه در ادبیات قدیم از این قبیل صحبت‌ها زیاد پیدا میشه. 

خب منم با این مطالب آشنا شده بودم و مسلما چون همه پذیرفته بودن من هم پذیرفتم.

جدیدا به این فکر میکنم که کدوم یکی از این دو مهمتره: تعالی یا بقای نسل؟

من نمیدونم چند تا دنیا وجود داره، یکی یا بیشتر و آیا ما به دنیا یا دنیاهای دیگه منتقل میشیم یا خیر. 

ولی میبینم که فعلا در دنیایی زندگی میکنیم که اصطلاحا مادی هستش و جنبه فیزیکی چیزها اولویت داره.

در چنین دنیایی بسیار سخته که کسی به ماورا فکر کنه چه برسه به اینکه باور کنه ایمان داشته باشه و دل ببنده!

دل ببنده به اعمال نیک و افکار نیک و پرهیز کنه از بدی‌ها. بویژه وقتی بدی‌ها هم راحت‌تر قابل حصول هستن و هم جنبه فیزیکی‌شون بسیار قویه.

خالق نیروهای مختلفی به بشر داده. حالا تو این شرایطی که این دنیا داره، یکی از قوی‌ترین نیروهایی که به ما عطا شده میل جنسیه.

چیزی که تقریبا غیرقابل کنترله و غیرقابل سرکوبه و غیرقابل فراموش شدن.

چرا؟؟

درمقابل، نیرویی که ما رو به سمت فرهیختگی میکشونه تقریبا قدرتی نداره! بویژه وقتی به تاریخ بشر نگاه میکنی و شرایط قبل از دوران معاصر رو بررسی میکنی میبینی اصلا سواد خوندن نوشتن هم عموما نداشتن!

تا جایی که من خوندم گفته شده که قدمت بشر روی زمین به حدود 70 هزار سال میرسه. فکرشو بکن 70 هزار سال منهای 100 سال اخیر که تقریبا همه سواددار شدیم، چه تعداد آدم بدون داشتن سواد خوندن نوشتن زندگی کردن.

و نکته جالبش اینه که اگه امروز تقریبا 100 درصد آدمها سواد دارن ثمره بقای نسل هستش که خودش وام‌دار نیروی قدرتمند میل جنسیه!

اینه که من فکر میکنم اونقدر که بقای نسل اهمیت داره، تعالی و فرهیختگی نداره. ضمن اینکه بقای نسل ضامن تعالی هم هست کما اینکه نرخ نفوذ سواد تقریبا 100 درصد شده در عصر امروز. اما تعالی و فرهیختگی و به طور کلی معنویات نه تنها ضامن بقای نسل نیستن بلکه ضامن ارتقای معنوی بشر تا حد عالی نیستن. چون معنویاتی که ما امروزه میشناسیم و میتونیم کسب کنیم کامل نیستن!

به نظر من، خالق ما رو به «پیشرفت» مبتلا کرده. هر نسل یک قدم بر داره. حتی فروپاشی‌ها و جنگ‌ها هم گامهایی در این مسیر هستند.

لازمه پیشرفت هم وجود کسی هستش که انجامش بده! پس بقای نسل میشه ضرورت اصلی و رسالت اول بشر.

تو هم همینطوری

داشتم کتاب «فلسفه تنهایی» رو میخوندم

این کتاب رو لارس اسوندس نوشته

در اولین جمله از فصل دوم کتاب اینو نوشته: تنهایی هم جبنه شناختی دارد و هم وجهی عاطفی و احساسی.

که به نظرم اومد ترجمه ایراد داره. البته قبلش هم مواردی بود که حس میکردم ترجمه ایراد داره.

در همین صفحه قبل از شروع مطلب فصل دوم، یه نقل قول از کتاب دیگه‌ای آورده شده که اونم باهاش مشکل داشتم. همچنین اسم کتابی که ازش نقل شده که نوشته «چشم غربی» که ترجمه Under Western Eyes هستش و به نظرم باید ترجمه بشه به «در برابر دیدگان غرب» یا همچین چیزی با این مفهوم.

بگذریم، پی دی اف زبان انگلیسیش رو داشتم و چک کردم و خب دیگه صرف نظر کردم از ادامه خوندن کتاب ترجمه شده. حالا پرینتش میکنم و نسخه اصلیش رو میخونم.


خواستم بگم (البته هنوز کتاب رو نخوندم) نظرم اینه که تو تنها هستی وقتی که کتابی میخونی که دیگرانی که میشناسی نمیخونن، موزیکی گوش میدی که دیگرانی که میشناسی گوش نمیکنن، فیلمی میبینی که دیگرانی که میشناسی نمیبینن. اینها و خیلی چیزهای دیگه که میشه بین دو یا چند نفر مشترک باشه، به نظر من، به درک متقابل کمک میکنه و ارتقا میده. و من فکر میکنم هر چقدر درک متقابل ارتقا پیدا کنه تنهایی تضعیف میشه.

یه موقعی اینجا گفتم بین شاید دو هزار نفر آدم طرفای پل خواجو قدم میزدم و با گوشیم داشتم یکی از سوناتاهای باخ رو گوش میکردم که یهو خودمو خیلی جداشده از جامعه دوروبرم دیدم. آخه کی میاد پل خواجو باخ گوش کنه!؟ نه از این باب که مثلا من بیشتر میفهمم یا خفن‌ترم و این چیزا، بلکه از این باب که چطور میشه تنهایی رو حس کنی. جالب اینه که تنهایی یکی از وضعیت‌هاییه که احتمالا همه مردم دنیا بارها احساسش کردن و از این بابت با هم وجه مشترک دارن!

فلسفه حجاب

بدون شرح



روزه بگیریم که چی بشه؟

یا ایها الذین آمنو کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم ---> لعلکم تتقون

این آیه مثل بسیاری از آیات دیگه از عبارت منطقی اگر-آنگاه استفاده میکنه.


یه جمله منطقی با اگر-آنگاه به این شکل هستش:

اگر این کلید را فشار دهی آنگاه لامپ روشن میشود.

میتونیم جمله با منطق اگر-آنگاه رو به شکل زیر هم بنویسیم بدون اینکه از اگر-آنگاه استفاده کرده باشیم

کلید را فشار دهید تا لامپ روشن شود.

مثل این آیه که میگه:

روزه بگیرید تا پرهیزکار شوید.

اگه روزه داری میگیری به هر دلیلی و هر هدفی، بجز اینکه هدفت ارتقای قدرت پرهیزت باشه، از من به تو نصیحت به خودت گرسنگی نده.

خیلی ساده است، خدایی که ما پذیرفتیم آفریننده کل جهانه، دستور داده روزه بگیر تا پرهیزکار شوی. اینو خدا میگه: تا پرهیزکار شوی.

وقتی اینطور به روزه نگاه کنی اونوقت روزه معنی خودشو آشکار و حاصلش رو موثر میکنه.

و دیگه به این فکر نمیکنی که سحر اونقدر بخوری که بترکی و افطار اونقدر ولع بزنی که از همه چیز بریزی تو شکمت. چون داری از نخوردن نتیجه‌ای فراتر از نتایج مادی میگیری.

برای چی میری باشگاه دو ساعت وزنه میزنی و تردمیل میری و...؟ چطور اون رنج رو به جان میخری؟ غیر از اینه که رنج تمرین، میوش بدن سالمه؟

گرسنگی رو به جون بخر تشنگی رو و بقیه چیزهارو... در مقابل همه چیز بایست و بگو «نه». هیچ کسی توی دنیا نمیتونه منو مجبور کنه که این «نه» رو عوض کنم. چون قدرت اختیاردارم. میتونید به زور متوسل بشید ولی اختیارم رو نمیتونید تغییر بدید چون من انتخاب میکنم که بگم «نه».

مساله اینه که آیا اراده خواهم کرد؟