-
I didn't know me
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1401 22:47
I've been fighting illness for more than two decades; who is stronger than me? =))))
-
ایمان به ایمان خویش
پنجشنبه 8 دیماه سال 1401 22:02
علی محمد رو چی شناخته بود که میدونست اگه جای محمد بخوابه کشته نمیشه میدونست که در ارتفاعی قرار میگیره که شمشیر کفار بهش نمیرسه
-
In the memory of Goddess
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1401 20:28
کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم آنوقت میان دو دیدار قسمت کنیم Wistful and filled with remorse now consciously awakening to the fact that I didn't deserve it
-
اینه که من درونمو ایگنور کرده ام، همیشه.
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1401 02:53
در بعد بیرونی انسانیت، ما هیچ وقت احساس تنهایی نکردیم بلکه این درون ما بوده که همیشه تنهایی رو احساس کرده و فهمیده. بیرون گاهی سیلی صداداری است که ما رو متوجه درون میکنه. گاهی هم خوراکی است برای درون. و گاهی... چیزهای دیگر. بهتر خواهیم شد. بهتر خواهیم بود. این باور منه.
-
چند کیلومتر در ساعت بیشتر
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1401 02:57
وقتی بچه بودم یه خودرو پیکان داشتیم. اونموقع نمیدونم چند درصد خانوارها خودرو داشتن. خیلی کم شاید 20 درصد. تعدادی هم ماشین خارجی بود؛ بی ام و، بنز، تویوتا، فیات، بیوک... این خودروها سرعت وشتاب خیلی بهتری نسبت به پیکان داشتن و توی جاده ها ما همیشه از اینها عقب میفتادیم و برای من شکست به حساب میومد؛ و... حس اقتدار و...
-
side effects
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1401 12:54
Reaching the aim is like crawling through a cone in which we inevitably get narrower unless we nurture all aspects of ourself; Otherwise a fragile, nominal existence will be all remaining of us.
-
can't we just throw the reason out, I wonder
سهشنبه 12 مهرماه سال 1401 03:38
I don't wanna die. I'm not ready for that. I'm not done in spite of not having a single tiny reason to live my life. To grab this unknown opportunity, And sail this melting boat of ice in this repetitious and yet unknown water, Toward the edge of unknownness. Shan't we stick to facts, reasons and causes? Really? Do...
-
هلهایم جنبش
یکشنبه 3 مهرماه سال 1401 04:23
به سرمای بردسیر سیرجان فکر میکردم که اونجا دوره اردوی سربازیمو رفتم. اوایل بهمن بود. خاک زمین یخ زده بود. تو اون چند روز کسی پوتین از پاش در نیورد! ولی کمه. اون سرما کمه. تعریف سرمای سیبری رو شنیدم. میگن حدود منفی 50 درجه است. کم نیست ولی کفایت نمیکنه. چون در این دماها بشر داره زندگی میکنه. ولی من نه. من به دمایی دست...
-
شطرنج من با خدا
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1401 01:59
یکی از حقههای بشر در فریب جوینده علم اینه: به هر چیزی که پایانی براش نمیتونه متصور باشه میگه بینهایت. بینهایت دیروز و بینهایت فردا. بینهایت زمان و فضا. نسل بشر بعد از چه تعداد زاد و ولد به پایان خواهد رسید؟ از اونجایی که پاسخی برای این سوال نداریم بایدبه جوینده علم بگیم: تداوم بشر بینهایت است! نمیدونم چرا و...
-
my long-life desire
جمعه 25 شهریورماه سال 1401 03:41
We believe that the only way to change is to discover the truth and look at it in the face. The Last Emperor
-
Impossibility
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1401 01:36
How do we fight someone whose strength we do not understand? The Message
-
بهتر میشیم؟
شنبه 19 شهریورماه سال 1401 04:01
یک نفر باید از پشت درهای روشن بیاید؟ اما ابراهیم من، از پشت درهای روشن نیومد. ابراهیم من، به وجدان آدم ایمان داشت. آدمی که به ابراهیم ایمان نداشت و اونو به درون آتش انداخت. ابراهیم از پشت لایه های تاریکی اومد. ابراهیم امید داشت.
-
یک دنده جا افتاده
شنبه 12 شهریورماه سال 1401 01:32
از نظر زمانی هیچ وقت با اطرافم همگام نبودم. دیر رسیدم و دیر کردم همیشه. درک من از حادثه وقتی شکل میگرفت که حادثه فراموش شده بود دیگه. کودن؟ نفهم؟ گیج؟ خواب؟ شاید! نمیدونم؛ هرچی. اما «بازنده».
-
you're able while I'm the who's supposed to go
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1401 16:27
I beg you for nothing the Almighty, but I expect myself to achieve everything. Here, you brought me to. I appreciate. The Irony of Balance
-
don't open your heart to me
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1401 16:18
Music is especially dangerous to human emotions. Good Ones.
-
I've never become you
سهشنبه 25 مردادماه سال 1401 03:13
سپیده. I do not deserve you, then Well as Frank
-
the conversation keeps going on
سهشنبه 18 مردادماه سال 1401 23:40
Distance means what you are hearing is not what I am saying. The Famous RGB
-
what path you're on
یکشنبه 16 مردادماه سال 1401 00:40
She walked the warrior's path. But her war was to live on; To brave an unforgiving world alone. God of War
-
I can win if
شنبه 15 مردادماه سال 1401 01:43
Wars are won by those who are willing to sacrifice everything to ensure victory. God of War
-
They would say I couldn't be who I am
جمعه 14 مردادماه سال 1401 01:15
There's only ONE boundary in the whole universe. And, it dictates that you are free just to do whatever is possible. Insidious Slavery.
-
صدای نکره بلندگو رو کم کن برادر!
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1401 22:03
ان انکر الاصوات لصوت الحمیر آیه 19 لقمان
-
extend arms to the beyond
سهشنبه 11 مردادماه سال 1401 13:27
Possibility points out to what is inside the boundaries whereas impossibility speaks of beyond the boundaries. Possibility is a sure evidence of restriction while impossibility is a tenable hope to reach freedom. You shall not go after possible things but expanding the boundaries of possibility. The irony of balance.
-
The Nurturer
دوشنبه 10 مردادماه سال 1401 01:55
He who has no name surely guided your steps. The Ten Commandments
-
who can do what
جمعه 7 مردادماه سال 1401 02:22
Any man can kill. Only a king can give life. El Cid
-
share as to be felt
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1401 01:51
Share anything you have since when it comes to share feelings you'll find it impossible. Feelings will be felt if you have shared enough of all other things. The irony of balance.
-
Don't lose the unwanted
شنبه 1 مردادماه سال 1401 19:07
Solitude is what the man always tries to get away from. But it will be yearned the most, when he finds himself immersed in the crowd. The irony of balance.
-
I know he lied so did I
شنبه 1 مردادماه سال 1401 18:28
( If we've been telling lies, you've been telling half-lies.) A man who tells lies, like me, merely hides the truth. But a man who tells half-lies has forgotten where he put it. Lawrence of Arabia
-
خودنوشت
جمعه 24 تیرماه سال 1401 23:19
He for whom nothing is written may write himself a clan. Lawrence of Arabia
-
سیب زدگی
دوشنبه 30 خردادماه سال 1401 04:16
با سیلی سیب بیدار شدم و خودم را بر روی زمین در پی آدم یافتم. گرسنگی، این گهگاه گیری دائمی، انگشت به اقتصاد کلان داشت. آسودگی، این خواب آلودگی بی موقع، با صدای چکش صنعت بیدار شد. فراموشکاری همچون مار اهمال دور گردن خاطره پیچید، یادگار خوردن سیب در دایره افتادن سیب گم شد بر سر هر قله فراغت سرابی از خود ساخت گل درون من...
-
این به اون در
شنبه 28 خردادماه سال 1401 01:25
مرد فقط یک نفر اونم میرزا کوچک خان جنگلی، نامرد هم فقط یک نفر اونم کسی که میرزا رو کشت. مرد و نامرد هر دو ایرانی.