-
آغاز فصل . . . فک کنم سوم
جمعه 16 بهمنماه سال 1388 23:27
بعد از مدت ها مطالب وبلاگ رو به سه قسمت کلی تقسیم کردم، ولی اینا که چهار تاس ! اصلا این همه وقت که نبیدم داشتم به همین می فکریدم، موضوع بندی خوووبی شد همممم، منم خوبم ;) توی این موضوع بندی فقط دسته اولش یه کار جدید و جدیه، می خوام توی این قسمت روشنگری کنیم، عمق روی و حقیقت یابی وقایع و جریانات روزگار به طور وسیع....
-
ناله یک تلخ
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 09:20
روزی تکه نوری مهمان تو شد انگشتم خواب از سر فکرم جست در رویای تو گم شد دستم در یاد گلی پنهان بود، انگشت تو بر غاری، روییده به بام چیدم، خوردم، پر شد، از لامسه انگشتت، حسم کفش از خواب تو در پا کردم، و رها رفتم در تاریکی باد، با خنده، زلف تو می رقصید دست دراز کردم، بافیدم پنجره ها، بنشستم به تماشا از شیار آب می رفت بر...
-
رزق ماست
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 09:16
چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت گاهی غربت زبر میشه، خفن :) فکر می کردم که اطراف موجب احساس غربت میشه، یه جای تازه، یه جای جدید با آدمای خودش، اما الان می دونم که غربت رو ما خودمون انتخاب می کنیم و بعدشم می سازیم وقتی همه تو دامنه، با زمین های حاصلخیزش، با گل و گیاه قشنگش :) زندگیشون رو گره می زنن، تو...
-
تیغه فطر
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 09:15
عقلم بدزد لختی، چند اختیار دانش هوشم ببر زمانی، تا کی غم زمانه روزه تو عید فطر گناهه، قیچی ناگهان امتداد خنک نفس ماه روزه است روز دل گیریه، تازه داشتم با رمضون رفیق میشدم . عید فطر که میشه بوی امتحان از جریان زندگی میاد، دل آدم هم میگیره، ماه روزه تموم شد، دیگه قرار نیست سختی بکشی، عید فطر عجیب نهیب مرگ میزنه عجیب !...
-
تا سقف سحر
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 09:14
دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت انرژی عجیبی تو گلوی سحر گیر کرده، الف لام میمه یا دریچه ای بسوی آزادی ؟ امروز فکرمو سیاه چاله با خودش برده بود، آخه خیلی عجیبه ! نور رو هم می خوره ! از دورترین سیاه چاله تو دل فضا، تا دعای سحر چقدر راهه ؟ دلم واسه شجریان خیلی سوخت، نباید وارد سیاست بی شرم و حیا می شد، اگه...
-
کاف بین دو سین
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 09:12
یه مطلبی رو در رابطه س ک س و تحریف آزادی میگم دکتر شریعتی : آزادی ! خواهم که تو را به تخت بنشانم . اول از همه، آزادی یه احساس هستش که فقط در پرتو آزادگی، حیات پیدا می کنه، این یه تعریف کلی هستش و مطلقا غیر از این نخواهد بود . امام علی (ع) : بنده شهوات اسیری است که هیچگاه از اسارت آزاد نمی شود . اینکه تمام رسانه های...
-
افسانه نه، عرفان جومونگ
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 09:10
به نام خدا به مناسبت پیدا کردن شیئ سوم توسط جومونگ =) سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد و ایستادم تا دلم قرار بگیرد صدای پرپری می آمد و در که باز شد من از هجوم حقیقت به خاک افتادم چهره هیجان زده جومونگ وقتی آیینه رو به دست گرفت و اون نوشته های پشت آینه رو نگاه می کرد، حیرت زدگی سالک بود از دریافت حقیقت . و گاهی این...
-
من و باد
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 09:09
امروز یادم افتاد که سهراب ی تر رو خیلی وقتیه که بروز نکردم، می خواستم بروز کنم، ولی :( . . . با یه شعر مشکل هم شروع کردم، بذارین راستشو بگم، مال این حرفا نبودم :( سنگ بزرگتر از اونی بود که می نمود، میثم بیسواد هم می خواست، سهرااااااااااب رو معرفی بکنه، می دونین که چی میشه، هیچی ! فریاد سهراب تا اون سر خوابم میاد . باز...
-
آب را فاصله می جوشاند نه آتش
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 09:07
بسم الله الرحمن الرحیم عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد عشق دلیل و چرای راهه، از اونجا که حافظ میگه "به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم"، معلومه دیگه یه دلیلی باید باشه که راهی پیموده بشه، و سختی ای تحمل بشه قرآن: ما هیچ پیامبری بر قومی نفرستادیم مگر آنکه همراه آن پیامبر، رنج و...
-
وابستگیها مقابل هماهنگیها
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 01:04
به نام خدا من در آوردی ; . . . . . . . . . . آزادی، یه مفهومه، بیان یه درجه هستش، مثه میدان آزادی ! اینکه آزادی از کجا میاد مهمه ! آزادی فرزند آزادگی است . آزادگی پدر همه آزادی هاست . با استفاده از تعریفی که امام صادق (ع) از حر دارن، می تونم بگم که آزادی محصول آزادگیه . وقتی تعلق ها و توصل ها، موجب انجماد میشن، آزادگی...
-
چهار منزل عرفان
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 00:59
حافظ : در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد مولانا : آه کردم چون رسن شد آه من گشت آویزان رسن در چاه من آن رسن بگرفتم و بیرون شدم شاد و زفت و فربه و گلگون شدم در بن چاهی همی بودم نگون در دو عالم هم نمی گنجم کنون قال میچمی : با سهراب شروع می کنم "هر که در حافظه چوب ببیند باغی، صورتش در...
-
سه نفر + ؟
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 00:56
ظهر تابستان راه را می رفتیم پایم را خستگی کفش له می کرد و در سویی هلال طاقت گرد می شد حسی رنگ می گرفت سایه ای پر می شد عکسی در آینه می آمد کسی بر خلاف جریان آب به سمت نیاز می رفت " و خوب یادم هست یکروز در هوای ابری بهار سرما طاقتش می فرسود و من را ابتلای گرمی دستم سنگش کرد " و در آینه حالا هلال ماه دو برابر...
-
یک سبد پیچاپیچ
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 00:24
جدیدترین سال نو رو پیچاپیچ تبریک می گم آرزو می کنم سال جدیدی داشته باشین سبدهاتان پر تازگی احساس، بادا سینه هاتان پر خلوت نور فکرهاتان پر آهنگ سفر پنجره هاتان سبز، درهاتان باز و قدم هاتان آبی و نفس هاتان در باد برود تا فرو افتادن پا در چاله آب . خواب هاتان پر موسیقی ذوق دست هاتان گل تسلیم مژه هاتان، فر خیس محبت بادا و...
-
شنیع ترین قدرت
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 00:18
خدایا ! شکر که میثم یه دختر نیست . شرم آوره، اسفناکه دخترا خدا بهتون صبر بده . از شدت تاسف و تاثر، هنر در گودترین انزوای سر انگشتم، بلرزید و گم شد . در راستای رفتار با جامعه زنان ; بجز قدرت های حق طلب، سایر قدرت ها به دنبال منافع خود بودن . منظورم از اسلام، منحصرا دین اسلام نیست، علی الخصوص اسلامی که در ایران به خورد...
-
هفت منزل عرفان سهراب
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 00:14
خانه دوست کجاست ؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد ۱ سپیداری و گفت نرسیده به درخت ۲ کوچه باغی است که خواب خدا سبز تر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد پس به سمت ۳ گل تنهایی می...
-
تا درک زمان
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 23:32
ای حرارت بلوغ شقایق، لحظه های مرا پر از ابدیت حجم کن و نیسم را تا سر شاخه کاج، سبز، هدایت کن ۲۳ اسفند 1387
-
سبزینه شرق سبز
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 01:20
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری گویم که سری دارم درباخته در پایی ای حجم سبز، مرا به رنگ بیکران زاویه هایت ببر ۱۹ اسفند 1387
-
آرزو
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 01:12
۱۷ اسفند 1387
-
پرده ها را برداریم
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 00:50
به دل دیرم تمنای کسانی که اندر دل تمنای تو دیرن ۱۵ اسفند 1387
-
زخم پا
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 00:21
اگر این پرده برافتد من و تو نیز نمانیم . ۸ اسفند 1387
-
باور کن
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 00:08
۶ اسفند 1387
-
رخ اندیشه . . .
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 23:59
اولش می خواستم رخ اندیشه رو آپ کنم، رفتم سراغ مولانا . . . اولش خیلی برام تازه بود مثلا اینا : خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند دیوانه کجا خسبد ؟ دیوانه چه شب داند ؟ یا : باز ترش شدی مگر یار دگر گزیده ای دست جفا گشاده ای پای وفا کشیده ای و : حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو ... و : ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم...
-
هواداری
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 22:52
یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان و آن سهی سرو خرامان به چمن باز رسان دل آزرده ما را به نسیمی بنواز یعنی آن جان ز تن رفته، به تن باز رسان ماه و خورشید به امر تو به هم چون که رسند یار مه روی مرا نیز به من باز رسان سنگ و گل گشت عقیق از سر گریه من یارب آن گوهر رخشان به یمن باز رسان برو ای طایر میمون همایون طلعت پیش عنقا...
-
انرژی
جمعه 29 آبانماه سال 1388 00:20
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود ساعت سه و نیم صبح، اومدن در خونه رو می کوبند مثل همیشه میثم رو می خوان ! این بار یه مامور فضایی در حمایت از پایگاه های انواع و اقسام نیرو _ هان ای مجرم، مچت را بده بیاید در گرو دست بند، کار داریم می خواهیم برویم _ من ؟ _ آری ! تو ! _ تو به جرم...
-
بی خبر
جمعه 29 آبانماه سال 1388 00:08
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست همه دریا از آن ما کن ای دوست دلم دریا شد و دادم به دستت مکش دریا به خون پروا کن ای دوست نشسته بودم . . . این بیت اومد توی ذهنم . . . بیار باده و اول . . . . هی با ذغال توی کله ام کلنجار رفتم . . . تا یادم اومد . . . بیار باده و اول به دست حافظ ده به شرط آنکه ز مجلس سخن به در نرود رفتم...
-
مزرعه عشق __ 13
دوشنبه 25 آبانماه سال 1388 22:19
. . . چقدر باید رفت ؟ و تا آن روز چند شب راه است ؟ می گذرم راه و خستگی غربت در تپش خدا پیداست . شرابی هم نیست و ضربان زخم پا، تنها نشانه حرکت است همچنان عبور می کنم از لاک پشت هایی که هیچ باکی از زمان ندارند و از گل های گیاه، که احساس خود را در وسعت تابش عشق پهن کرده اند در کنارم نیز، سنجاقک ها می آیند نسیمی هم می...
-
مزرعه عشق __ 12
دوشنبه 25 آبانماه سال 1388 22:11
کجاست، فصل آشتی پا و سطح زمین کجا، رد پای ابد ناتمام خواهد ماند و کجا غلظت ستّار در روشنی آب محو خواهد شد و حزن ترد آدم در زیر کدام درخت در آب خواهد افتاد نگاهم به آن جا می افتد به آن جا که می توان کفشها را به دست گرفت و با جامه طولانی راه روی صندلی فراغت نشست آن جا که وسعت سفره ام در باد به شاخه آسمان گیر خواهد کرد
-
مزرعه عشق __ ۱۱
دوشنبه 25 آبانماه سال 1388 21:56
و دست لحظه فراغت، روی تب خستگی کفش هایم می نشیند خستگی اش، که مرگ دقایق ذوق پرستوهاست و بندهایش، که در آواز شقایق کوک است من هیچ مسافری ندیدم در راه پا برهنه . و در تمام راه، رد پای آب پیدا بود و همه جای مسیر را غلظت خاک می پوشاند و در اطراف جاده، گل ابهام و قارچ زمین و رنگ دست و در عکس گل ماه، هر کس از برادر تکه نانی...
-
مزرعه عشق __ 10
دوشنبه 25 آبانماه سال 1388 15:31
و فکر کن که اگر شراب نبود کدام ماهی آب تنگ حوض را تنفس می کرد ؟ کدام شقایق برگ خود را به کتاب می بخشید ؟ و چگونه راه زیر پای سایه گم می شد ؟ به زهرا چه کسی یاد می داد، که نیکی باید کرد ؟ و کدام پیچک به گل سرخ می تابید ؟ و کدام رودخانه، مرا به دریا می ریخت ؟ وای از خاموشی این دقایق به هم چسبیده وای بر وال های عظیم، که...
-
مزرعه عشق ــ ۹
دوشنبه 25 آبانماه سال 1388 14:57
باید رفت تا آخر آینه ها باید رفت و اما تا آخر انتظار باید ماند و انتظار طاقت ساقه پیچک یقین است تابیده به گل سرخ و گل سرخ، یک سایه، اسارت است و بوی گل سرخ این جا آدم را به یاد گل شب بو، می اندازد و بوی گل شب بو، . . . یادآور بادام تلخ است و یاد آور مرگ پرنده در راه و فکر کن که چرا پرستو مردنی نیست و چرا باید، دست...