ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در جریان جنگ جمل، زبیر بعد از ملاقات با علی (ع) در پاسخ به اینکه چرا دست از جنگ با علی کشیدی، گفت "سگ های حوئب خیالم به صدا در آمدند"
برای شنیدن عوعوی سگ های حوئب خیالم، چی کم دارم، هر چقدر بیشتر گوش تیز می کنم کمتر می شنوم، فک می کنم به حدی تو گوشم سروصدا هس که . . .
کی بود که گفت، "بیا و ظلمت ادراک را چراغان کن که یک اشاره بس است"
چطور یه نفر به این مرز آمادگی می رسه، که با یه اشاره ترک می خوره
قدیما تو خونمون یه درخت انار داشتیم، یادمه که همه انارها با هم ترک نمی خوردن ولی یه انار ترک خورده همه دونه هاش رسیده بود، یادمه اگه یه انار ترک خورده به درخت آویزون بود حتما یه انار نارس هم به درخت آویزون بود،ما هممون به زمین آویزونیم، اناری زودتر ترک می خورد که نور بیشتری از خورشید بهش می تابید، ما خورشیدمون رو کجا رها کردیم .
حالا دیگه خوب میدونم تمام پسر ها بی معرفتن
به سلام راه گم کردی از این ورا !
تمام پسرا بی معرفتن، از کیه اونوقت این جمله هه ؟
خورشید در کف دست زمینه!
تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی بره ؟؟؟؟