مادر یوآنجیا:
Wushu is not about winning
It is about discipline and self restraint
.
.
.
Your biggest challenge is to win over Yourself
ساعت نه ابر آمد نرده ها تر شد
ساعت ده نمیشد؟ یا هشت؟ "نه" آخرین عدد از دنباله اعداد تک رقمیه. یعنی اعداد تنها. و آخرینشون یعنی "پس به سمت گل تنهایی می پیچی، دو قدم مانده به گل".
انا نحن نزلنا الذکر
ترجمه کردن که
ذکر = قرآن
نزلنا = فرستادیم یا نازل کردیم
از ذکر بگذریم فعلا، اینجا، اول نزلنا رو من بگم. نازل کردن، با فرستادن فرق داره اگه فرق نداشت که دو تا واژه نمیشدن! حتما هم خدا دلیلی داره که به جای فرستادن و یا ارسال کردن میگه نازل کردن! نازل کردن اینه که از رفعتی بالا به رفعتی پایین منتقل میشه. نکته همینجاس، که حالا که از رفعت بالا منتقل میشه، چرا محافظ میخواد؟ که میگه و انا له لحافظون. دنیای ما اصولی میخواد پایه هایی میخواد که تکیه گاهش باشن، به نظر من یکی از این تکیه گاه ها باید همین ذکر باشه. نه این ذکری که میشناسیما! چیزی منظورمه که تو این آیه میگه ذکر. و باید همون ذکری باشه که در جای دیگه میگه: الا به ذکر الله تطمئن القلوب.
آب رو میگه نازل کردیم. نمیگه فرستادیم. آب هم مثه ذکر. اون هم یک پایه هستی هستش.
اما اینکه چرا محافظ میخواد؟ شاید این استدلال هم وارد باشه: دنیای ما جریان تغییرات هستش. زندگی تغییرات هستش. تغییر در این دنیا حتمیه. اما نه برای تکیه گاه و پایه. پس محافظ میخواد! که از تغییرات مصون بمونه.
چیزایی که با "نازل شدن" ازشون صحبت میشه، جای تامل داره. اینها کلید اسراری باید باشن.
بازم، باز این چه شورش است ...
ینی مردش نبود از نمی دونم این آقایون، از اون آقایون، یکی بیاد بگه واقعنی این چه شورش است؟
وعه!
خسته نشدین از این عزاداریا؟
کسی هس که به من بگه این حسین که براش عزا! به پا می کنن با اون حسین زنده جاوید چه نسبتی داره؟ برای جاودانگیش عزا به پاس؟
وقتی حرف از عدل بشه من که یاد علی میفتم خب این فضله دیگه، ولی متعسفانه وقتی حرف از آب و تشنگی میشه یاد حسین میفتم! تو هم همینطوری؟ بجای اینکه وقتی حرف از جاودانگی میشه یاد حسین بیفتم! چرا؟ از بس حقیقت عاشورا در پرده موند و آقایون بجای اینکه پرده رو بزنن کنار، پرده رو کردن تو چش و گوشمون! ... رازها در پرده، ما بر پرده زیورها زدیم همینه دیگه!
عی بابا دست از سر حسین بردارین. بذارین حسین رو به لااقل به فرزندی علی بشناسیم تا اونچه که شما هی تو تریبونا ناله کش می کنینش.
گفتش که ما را به چراغ تو امید نیست آدرس مده لطفا!
حوصله داریا
حوصله داری میای می نویسیا
-نوچز
- اتفاقا وختی حوصله ندارم می نویسم
تو اون انیمیشنه بود اسمشم همممممم آهان UP بود، اونجا که بادکنک ها کم بودن و خونه رو نمی تونستن بلندش کنن، چه فکر خوبی کرد لوازم خونه رو ریخت بیرون و سبک شد و رفت بالا
هی منم: "دوست دارد بردارد - خودش را بریزد دور"، مثه اون پیرمرده تو UP، ولی عزمش رو ندارم :/
یه دو هفته دیگه دفاع پروپزوال دارم فقط زمزمه همتم اینه که کارم به درد بخور باشه، همتمو بیدار کنه، اونلی.
آنقدر مسافر بوده ام که به خواب پرستوها راه یافته ام. و من هر روز خودم را دور ریخته بوده ام، اما امان از صفت کفش های اوستا نوروز که پیشانی ام دادش می زند.
به اندازه ناخن پام اگه همت داشتم تیشه فرهاد رو تموم کرده بودم.
انگار خع.لی حوصله ندارم /:
اگه آدما به اندازه ای که یه گاو، گاوه، آدم می بودن، خداوکیلی العان وضع بشریت چطوری بود؟
همین، فقط همین! خدا بدونه که یه گاو هیچی از گاوی کم نداره به اندازه یه گاو شیر میده به اندازه یه گاو گوشت داره و یونجه می بلعه و ... ولی ما چی چی مون به آدم شبیه؟ صد رحمت به گاو. خداییش کی دیده که یه گاو حق یه گاو دیگه رو بخوره! شده تا حالا که یه گاو به یه گاو دیگه تجاوز بکنه؟ یه گاو در معنای حقیقی و واقعی و انتزاعی گاو، گاوه! خعلی هم حاتم تر از ما آدمان، هر بی مرامی که با یه گاو بکنیم بازم شیرشو دو دستی تقدیم می کنه. آخ آخ نگو، کافیه به یه آدم بگی بالای چشت آره و اینا، ابروئه! دیگه قابل گذشت نیس این حرفت :))
یه چیزی بود این یارو تو فیلم گاو که گاوش مرد، خودش گاو شدا
من نمی دونم چطوریه که چند تا گاو تو یه طویله تنگ و تاریک می تونن در کنار هم، با هم باشن بدون اینکه نظام ارزشی پول سالار داشته باشن که حتی یونجه خوردنشونو به گند بکشونه، ولی ما آدم ها، در کنار هم بودن و با هم بودن رو که عمرا بفهمیم، هیچ، تازه غایت زندگی مون، قله دست نیافتنی هامون، آرمان ها و آرزوهامون کپه ای از پوله! به اندازه دل و روده سوسک شکست خورده در مقابل لشکر زرهی یه دمپایی ...
عمل جراحی تغییر موجودیت هنوز نیومده؟ :دی
چقدر و چندبار آدما ناراحتت کردن؟
تا حالا از یه گاو ناراحت شدی؟
باز به خودم ریکامند می کنم: کامان بیبی ^_^ ایزی :پی
میگن جهندم مال بداس دیگه، خب این بدا که اصل شون بد نیس، هس؟ پرورش شون بد از آب درومده. اونجا هم سرگذشته که میاد و احتمالا سنگ چخماق هم داره، ولی اصل ژاپنشو داره ها، همچین میزنه بهم که تا ته سرنوشت آدم رو یکجا دود می کنه.
دستمو به هیچ جا نرسوندم
باد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان بردارد، کلاه منو به مخم پیوند زدن، یا باد از پسش برنمیاد یا :))
خسته م. خع.لی خسته م.
سرگذشتم شده بلای سرنوشتم.
میگن خدا عفو می کنه! میگم چند تا باور داری که خدا عفو می کنه؟ عفو می کنه واقعنی؟ میگن اونقدر می بخشه که ابلیس هم امید به بخشش پیدا می کنه! واقعنی؟ چند تا باور داری؟ یه دونه؟ حالا همین یه دونه هم کافیه که بشه پرسید پس چرا شب قدر قرن هاست به طلب عفو، صبح میشه؟
دیدی باور نداری؟
میگن شب قدر قرآن نازل شده، شب قدر فرشته ها رو زمینن و شب قدر از هزار شب بالاتره ... خب حالا این شب با این همه فضائل، همه ش باید صرف طلب عفو بشه؟ ینی ما اینقدر گناهکاریم، یا اینکه خدا اونقدر نبخشنده س که برای عفو، باید همچین شبی رو تا صبح مخ خدا رو بذاریم تو فرقون؟
دیدی باور نداری؟
مادام نوشت:
بعضیا همچین نیستن انگار از اولشم نبودن ;) بعد از 5-6 ماه میان وبلاگشونو دزدکی آپ می کنن ... کرکره کامنت دونی رو هم کشیدن پایین ...
But it's something I can never do
حالا به چراش کاری نداشته باشیم خب، اما ا ِ مامنت ایستاپ برای چیزی که نمی تونه انجامش بده: گریه کردن، کلی ترش احساسات. همون چیزی که زن ها ازش سرشارن نه اینکه بهش مبتلا باشن! دوران ها گذشت و زن به داشتن احساسات محکوم موند! احساسات چیزیه که امتداد دست آقایون وقتی لمسش می کنه که موهاشون سفید شده. ما همه مون احساسات داریم، کافیه بخایم به رو بیاریمش، بعله لازمه که چهره ها، لای روبی بشن، تا خودشو نشون بده.
گفتش که، یا گردنتو بیار پایین یا سر و سنگ :) همینه واقعنی :) تو درازای عمر، این کلهه، هااااای می خوره به سنگ، هاااای می خوره به سنگ ... تا آخرش گردنه بیاد پایین و مردمک چشم منقبض بشه و تصویر دل بیفته رو پرده بینایی :) لابد دیدین دیگه که پیرمردا مهربونن :) شاید بگن من فلان ها کردم ولی دیگه، من فلان می کنم، تو دهنش نمی چرخه ;) آره دااااش گردنو بیار پایین
اون جمله های بالایی دیالوگ ترمنیاتور بود با جان کانر.
نه اینکه از ماه روزه بخوام بگما! آخه ماه روزه به نخوردن و نیاشامیدن و راااااحت بودن از اینکه اصراف نمیشه، مشهورتره ;) نه غلااااوم :/ حالا جون دوتایی نه اینکه ماه روزه بیشتر نمی خوره، یارو رو میگم =) این ترازو چینیا هس! خیلیا دارنا، خب؟ اینا هم تو ماه روزه فک کنم باتری نمی خورن طفلیا، یکی که میره روش وای میسته، وزنشو بیشتر از روزایی که روزه نیس نشون میده، طفلی ترازوهه: "امان از گره ابروهاشون! دروغم چیه! چینیم که باشم! "
خواستم بگم که سفره خدا پهنه، هر کس به اندازه اشتهاش می خوره، نه به اندازه ادعاش.
والا خدا Bکار نبود که تو این دور حلزونی که می زنیم هر بار سنگ ماه رمضونو یه جا بندازه جلو پامون ;)
منم مثه تو، نمی دونم ماه دور زمین می چرخه از بیکاریه آیا یا میخاد شب ها سر آدمایی که لابه لای ستاره ها دنبال خدا می گردن رو گیج و ویج کنه که آدرس خدا رو گم کنن =]
سیرجان که بودم، عجیب آسمونش کوتاه بود! باورم نمیشد که در عین تخیل، دستمو برای چیدن ستاره هاش دراز کنم :) هعی ...
خدای من همیشه پشت چیزها کمین کرده و از پشت چیزها سرک می کشه ... لحظه های کوچک من پشت لادن ها نهان بودند.
فچ می کنی سیاه چاله چیه ؟ منم! هر کسیه که نور رو بازتاب نکنه! مگه خدا نمیگه من نور آسمان ها و زمینم ؟ چقدر از این نور رو منعکس می کنیم ؟ هر چقدر منعکسش نمی کنیم به همون اندازه سیاه چاله ایم که نور رو هم می خوره!
نگاه کن! فک می کنی بیشتر از یه سنگ بودن، یا نه، اصلا در حد یه سنگ بودن چی میخواد ؟
اون نورتون بود که تو دیالوگش به نقل از انجیل گفت، من روشنایی دنیا هستم ... یه ذره فیزیک رو بلدیم دیگه هممون، هاون ؟ یه چیزی وقتی دیده میشه که نور بهش تابیده میشه و نور رو بازتاب می کنه، ما چقدر روشنایی دنیا رو بازتاب می کنیم ؟
هی میگین آدم اشرف مخلوقاته، حالا واقعنی من آدم ترم یا سنگ ؟
هر چقدر آدمی، همونقدرش رو نشون بده خب! مگه چه اشکالی داره ؟ ماه که از اولش شب چهارده نیس! یه شبش چهارده س! ولی به هر اندازه که نور بهش بتابه، بازتابش می کنه. حالا خدایی نگین که نور به ما نتابیده ها!
ببین این سنگ رو تو آسمون، داره نور رو بازتاب می کنه، خب بذار اسمشو نخایم بگیم که ماهه، جنسش از سنگ مگه نیس؟
برگی از شاخه بالای سرم چیدم
گفتم آیتی بهتر از این می خواهید؟