گفتم که کفر زلفت گمراه عالمم کرد، گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
عشق ینی همین، به همین سادگی. ولی نمیشه فهمیدش ;) از بس پیچیده س :/ نمیدونم چیزی هست که بدون دانش دست یافتنی باشه؟ این عشق رو هم باید یه چیزی عادم بدونه تا حالیش بشه وگرنه، عصن عادم عاشق چه چیزی بشه وقتی چیزی از چیزی نمیدونه!
بیبین!
می دونم که منتظری مثه درختات شکوفه بزنم - آخه از خودم رضایتی ندارم - و منی که دیده ام شکوفه به امید زده میشه
سرچشمه چشم امید من بی کرانی خودته :)
اگر که خانه به دوشم - اگر که باده پرستم - کجا که با تو نبودم - کجا که بی تو نشستم
شکوه دارم
اگه جواب داد که "اونجا و اونجا و جاهای دیگه" راس میگه، هوممم؟
سینمایی Spring, Summer, Fall, Winter
عابد به قاتل:
Though You can so easily kill
You Yourself cannot be easily killed
تو پست قبلی و قبلی ها از این نمونه ها آوردم. فلسفه شرقی روی کشتن من درونی یا نفس مغرور تاکید داره و این برای من جالب بود که پیوندی عمیق بین این فلسفه با دیدمان اسلام می بینم. همونطور که قبلا هم گفتم منظورم از اسلام، اسلام اصیله. تو دیدمان اسلامی جهاد اکبر، جهاد با نفس معرفی میشه و تو فلسفه دنیای شرق هم تاکید زیادی روی همین اصل میشه.
نکته بسیار قابل تامل برای من این بود که تاکید بر روی کشتن من مغرور تا حدی پیش رفته که از یک مبحث ذهنی (Subjective) به سمت یک شی (Object) حرکت کرده و به عنوان مثال در فنون رزمی جلوه پیدا کرده. به طوری که بعضی از رزمی کارهای شرقی، محور قدرت خودشونو همین "من کشی" می دونن.
این رو اگه ما بخوایم تو فرهنگ خودمون یه نمونه براش پیدا کنیم به نظر من موسیقی سنتی ایرانی جلوه گاه حالات گوناگون شیفتگی هستش. شیفتگی حالات گوناگونی می تونه داشته باشه از جفای یار (آواز اصفهان) تا تنگی روزگار (آواز دشتی) و غیره، اینها تا حدی، احوال شیفتگی (و شاید ذهنیات دیگری هم شامل بشه) رو به سمت عینیات (Objects) بردن و به نظر من کاری بوده که در یک زمان دور انجام شده و متعسفانه بقیه فقط استفاده کردن بدون اینکه در این گام اساسی شریک بشن و کمکی کرده باشن.
مادر یوآنجیا:
Wushu is not about winning
It is about discipline and self restraint
.
.
.
Your biggest challenge is to win over Yourself
ساعت نه ابر آمد نرده ها تر شد
ساعت ده نمیشد؟ یا هشت؟ "نه" آخرین عدد از دنباله اعداد تک رقمیه. یعنی اعداد تنها. و آخرینشون یعنی "پس به سمت گل تنهایی می پیچی، دو قدم مانده به گل".
انا نحن نزلنا الذکر
ترجمه کردن که
ذکر = قرآن
نزلنا = فرستادیم یا نازل کردیم
از ذکر بگذریم فعلا، اینجا، اول نزلنا رو من بگم. نازل کردن، با فرستادن فرق داره اگه فرق نداشت که دو تا واژه نمیشدن! حتما هم خدا دلیلی داره که به جای فرستادن و یا ارسال کردن میگه نازل کردن! نازل کردن اینه که از رفعتی بالا به رفعتی پایین منتقل میشه. نکته همینجاس، که حالا که از رفعت بالا منتقل میشه، چرا محافظ میخواد؟ که میگه و انا له لحافظون. دنیای ما اصولی میخواد پایه هایی میخواد که تکیه گاهش باشن، به نظر من یکی از این تکیه گاه ها باید همین ذکر باشه. نه این ذکری که میشناسیما! چیزی منظورمه که تو این آیه میگه ذکر. و باید همون ذکری باشه که در جای دیگه میگه: الا به ذکر الله تطمئن القلوب.
آب رو میگه نازل کردیم. نمیگه فرستادیم. آب هم مثه ذکر. اون هم یک پایه هستی هستش.
اما اینکه چرا محافظ میخواد؟ شاید این استدلال هم وارد باشه: دنیای ما جریان تغییرات هستش. زندگی تغییرات هستش. تغییر در این دنیا حتمیه. اما نه برای تکیه گاه و پایه. پس محافظ میخواد! که از تغییرات مصون بمونه.
چیزایی که با "نازل شدن" ازشون صحبت میشه، جای تامل داره. اینها کلید اسراری باید باشن.
بازم، باز این چه شورش است ...
ینی مردش نبود از نمی دونم این آقایون، از اون آقایون، یکی بیاد بگه واقعنی این چه شورش است؟
وعه!
خسته نشدین از این عزاداریا؟
کسی هس که به من بگه این حسین که براش عزا! به پا می کنن با اون حسین زنده جاوید چه نسبتی داره؟ برای جاودانگیش عزا به پاس؟
وقتی حرف از عدل بشه من که یاد علی میفتم خب این فضله دیگه، ولی متعسفانه وقتی حرف از آب و تشنگی میشه یاد حسین میفتم! تو هم همینطوری؟ بجای اینکه وقتی حرف از جاودانگی میشه یاد حسین بیفتم! چرا؟ از بس حقیقت عاشورا در پرده موند و آقایون بجای اینکه پرده رو بزنن کنار، پرده رو کردن تو چش و گوشمون! ... رازها در پرده، ما بر پرده زیورها زدیم همینه دیگه!
عی بابا دست از سر حسین بردارین. بذارین حسین رو به لااقل به فرزندی علی بشناسیم تا اونچه که شما هی تو تریبونا ناله کش می کنینش.
گفتش که ما را به چراغ تو امید نیست آدرس مده لطفا!
حوصله داریا
حوصله داری میای می نویسیا
-نوچز
- اتفاقا وختی حوصله ندارم می نویسم
تو اون انیمیشنه بود اسمشم همممممم آهان UP بود، اونجا که بادکنک ها کم بودن و خونه رو نمی تونستن بلندش کنن، چه فکر خوبی کرد لوازم خونه رو ریخت بیرون و سبک شد و رفت بالا
هی منم: "دوست دارد بردارد - خودش را بریزد دور"، مثه اون پیرمرده تو UP، ولی عزمش رو ندارم :/
یه دو هفته دیگه دفاع پروپزوال دارم فقط زمزمه همتم اینه که کارم به درد بخور باشه، همتمو بیدار کنه، اونلی.
آنقدر مسافر بوده ام که به خواب پرستوها راه یافته ام. و من هر روز خودم را دور ریخته بوده ام، اما امان از صفت کفش های اوستا نوروز که پیشانی ام دادش می زند.
به اندازه ناخن پام اگه همت داشتم تیشه فرهاد رو تموم کرده بودم.
انگار خع.لی حوصله ندارم /:
اگه آدما به اندازه ای که یه گاو، گاوه، آدم می بودن، خداوکیلی العان وضع بشریت چطوری بود؟
همین، فقط همین! خدا بدونه که یه گاو هیچی از گاوی کم نداره به اندازه یه گاو شیر میده به اندازه یه گاو گوشت داره و یونجه می بلعه و ... ولی ما چی چی مون به آدم شبیه؟ صد رحمت به گاو. خداییش کی دیده که یه گاو حق یه گاو دیگه رو بخوره! شده تا حالا که یه گاو به یه گاو دیگه تجاوز بکنه؟ یه گاو در معنای حقیقی و واقعی و انتزاعی گاو، گاوه! خعلی هم حاتم تر از ما آدمان، هر بی مرامی که با یه گاو بکنیم بازم شیرشو دو دستی تقدیم می کنه. آخ آخ نگو، کافیه به یه آدم بگی بالای چشت آره و اینا، ابروئه! دیگه قابل گذشت نیس این حرفت :))
یه چیزی بود این یارو تو فیلم گاو که گاوش مرد، خودش گاو شدا
من نمی دونم چطوریه که چند تا گاو تو یه طویله تنگ و تاریک می تونن در کنار هم، با هم باشن بدون اینکه نظام ارزشی پول سالار داشته باشن که حتی یونجه خوردنشونو به گند بکشونه، ولی ما آدم ها، در کنار هم بودن و با هم بودن رو که عمرا بفهمیم، هیچ، تازه غایت زندگی مون، قله دست نیافتنی هامون، آرمان ها و آرزوهامون کپه ای از پوله! به اندازه دل و روده سوسک شکست خورده در مقابل لشکر زرهی یه دمپایی ...
عمل جراحی تغییر موجودیت هنوز نیومده؟ :دی
چقدر و چندبار آدما ناراحتت کردن؟
تا حالا از یه گاو ناراحت شدی؟
باز به خودم ریکامند می کنم: کامان بیبی ^_^ ایزی :پی