من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

زمانی برای بالا آوردن !

عجب وضعیتیه ! خوبه دیگه تا دیروز ارسال مقاله به الزویر افتخار و امتیاز داشت حالا نمره منفی حساب میشه و قراردادشونم با الزویر تمدید نکردن و خب وقتی که به مقالات این پایگاه دسترسی نداشته باشیم یعنی یه بخش عمده ای از تحقیق رو باید بیخیال بشیم ! میشه ؟!

آخرش کجا قراره بریم ؟ هر کی ما رو تحریم نکرده ما خودمون زحمت تحریمشو بکشیم :))

آخه به خاطر چهار تا کارشکنی که دست به تحریم نمیشن که ! مثه این تازه ازدواج کرده ها که به محض رخ دادن یه بحث کوچولو میگن ط ل ا ق !!!

بابا بی خیال :| کامآن

از یه طرف رهبری نظر به تولید علم داره از طرف دیگه آقایون ابزار تولید علم رو اگرم وجود داشته باشه نابودش می کنن ! اینو میگن ولایت پذیری ! تهشه ها

دسترسی به مقالات یکی از مهمترین ابزاهای تولید علمه که خب دست مریض ز ذ ظ اد (کدومشه ؟) به بهترین وجه ممکنه فراهم شده :))

خداییش خنده هم نداره من این :)) ها رو میذارم واسه چی


لا به لای اینا بگم که این تبلیغه هس که میگه "گوشیت اینترنت داره" خیلی حال می کنم :)

اگه دانشگاهی انتقاد نکنه کی بکنه ؟

واقعا که چه وضع حکومت نظامیی تو دانشگاه های دولتی برقراره، خداییش مگه نه اینه که گره مشکلات باید به دست علم باز بشه ؟

تو گروه کامپیوتر ما عزیزانی هستن که اون دورانی که تو {مرگ بر} آمریکا درس می خوندن و پهلوی {خائن} می رفت اونورا، این بندگان خدا برای اعتراض به وضعیت سلب آزادی تو ایران، خودشونو به مجمسه آزادی تو آمریکا زنجیر می کردن ... و همیشه پیوندشون رو با آرمان های انسانی برقرار نگه داشتن اما حالا جرات نمی کنن که سر کلاس مشکلات کشور که هییییچ مشکلات فنی و تکنولوژیکی رو تو کلاس به بحث بذارن !

خیلی وضعیت بدیه !

اگه دانشگاه منتقد نباشه کی نقادی بکنه ؟

اگه فرصت و اجازه نقد و انتقاد رو از دانشگاهی بگیرین اونوقته که بی بی سی میشه سخنگویی که مشکلات رو به گوش مردم می رسونه !

چرا اجازه می دین مشکلات از زبانی به گوش مردم برسه که اونو ندای بیگانه معرفی کردین ؟

چرا حق بررسی و طرح مسائل رو تو بحث های کلاسی از دانشگاهیا می گیرین ؟


عیار خالص

دیالوگ بین نوبوتادا و نیتن

سینمایی آخرین سامورایی

 

Nobutada: - Please forgive, too many mind

? Nathan:  Too many mind

Nobutada: Mind sword, mind people watch, mind enemy

Too many mind

No mind

Nathan: - No mind

 

شما رو نمی دونم ! اما من اینو خوووب فهمیدم که یک شرط به No Mind رسیدن، وفاداریه. رسیدن به آبی، بدون وفاداری محاله ممکنه.

 

یه روزی شعر و موسیقی ...

راجع به شهادت یکی از فرماندهان سپاه بود گویا ! که تی وی داشت از فرمایشان ایشون تو جبهه نشون میداد و خب نکته ای که من میخواستم بگم این بود که ایشون وقتی داشت به همرزم ها توصیه می کرد از شعر استفاده می کرد :) چیزی که به جرات می گم تو اجتماع کم کم داره از خط انزوا عبور می کنه ! من یکی از دلایل این مساله رو فقدان ابزارهای لازم برای درگیر کردن جامعه با ادبیات فارسی می دونم، یکی از نمونه هاش که قبلا وجود داشت و بعضا هم خووووبش وجود داشت موسیقی بود. موسیقی صداییه که از درون نوازنده به بیرون تراوش می کنه و البته این ندای متوازن ارزشی به اندازه معرفت نوازنده داره. دل روشن می خواد. قلب بیدار می خواد. بگذریم، مساله اینه که اقلیتی در روحانیت که گیر دادن به آلات موسیقی، فقط زورشون به موسیقی ایرانی رسید، از یک طرف در رو به روی موسیقی سنتی بستند غافل از اینکه موسیقی خارجکی دم در دیگه ای منتظره که رقیبش رو خودمون با دست خودمون از صحنه خارج کنیم تا به خودش خوش آمد بگه و گوش ایرانی جماعت رو از دامپس دامپس و تیپس تیپس پر کنه و این اتفاق هم به قدرت جهل اقلیت روحانیت رخ داد. و حالا یکی از ثمره هاش به چهره ادبیات و شعر ماست که به انزوا رو کرده و عنقریب که از کف بره.


یکی از دوستان بنده که نقاشه، می گفت که یک بار همچنانکه موسیقی سنتی گوش می کردم یک طرحی هم می زدم ... که وقتی به استادش نشون میده جواب میگیره که "حتما حین طرح زدن موسیقی سنتی گوش می دادی !"


موسیقی به قول اساتید، قابل سانسور نیست :) و در دم و در همه جا نفوذ می کنه و تاثیر می ذاره و تغییر میده و همگام می کنه. اون آزمایشات هادو که یادتون هست !


قبلنا که روضه خونی هم آدابش رعایت می شد هر کدوم از بازیگراش متناسب با نقشی که بازی می کردن، اون متنی که قرار بود بخونن رو تو یه دستگاهی یا آوازی یا یه گوشه ای اجرا می کردن اگه اشتباه نکنم عباس با آواز اصفهان بوده.


یکی از شاخص های اصالت فرهنگی هر کشوری موسیقی اون فرهنگ هستش. آی زورم میاد از این آدمایی که دم از ایرانی و فرهنگ ایرانی و کوروش و نمی دونم فردوسی این قبیل فرمایشات، می زنن اونوقت یه بار هم موسیقی سنتی حال نکردن :))

به امید روزی که روشناییش بر فقدان ابزارهای فرهنگی بتابه و سرهایی رو از انتهای مسیر سرافرازی، خاک، بلند کنه که ارزش های حقیقی رو به قله ها ببرن.


دفترچه سوالات کارشناسی ارشد آی تی 92

خب دیگه ! دیدم دارن زور میگن دفترچه کنکور رو دارن می فروشن منم خریدمشو در اختیار دوستان قرار میدم.

مجموعه سوالات آی تی 92 سراسری دانلود کنین

خستگی وقت

بدترین حالتش این وقایعیه که خودم واسه خودم رقم می زنم :( گره وقتای تازه و از نو رسیدمو به اینا نه می تونم باز کنم نه می تونم تحمل کنم :( اگه بدونی چقدر دلم فرار می خواس - آخی

یعنی هر چهار چرخ ای بی اسش قفل شده و خواب می بینم که دارم می رونم !

این فرهاد شده رقیب نه اینجورا، خفن. آخرای وقت امتحان با خودم گفتم من پاشم زودتر برگمو بدم که فرهاد هم مجبور بشه برگه شو بده و نتونه بیشتر از این بنویسه پاشدم که برگمو بدم فهمیدم اشتباه کردم ولی این دیگه آبی بود که برگشتنی نبود و نشد و خب حقه م گرفت، بعد وقتی فرهاد گفت اولش برگه رو که گرفتم تا چند دقیقه دستم می لرزید :(( فهمیدم امتحان رو نمره نیوردم.

من باختم. به فرهاد درونم.


سبزه بازیچه

At Green Mile
Paul say to John :

On the day of My judgment
When I stand before God
And he asks Me
Why
Did I kill one of his true
Miracles
What am I going to say
؟!?
Say: That it was my job
؟!?

چی میشه گفت وقتی که حرف دل رو نمیشه پنهان کرد
مثه پاول بگیم معذور بودم کارم اینطوری بود
سوای عزیزانی که این وصله ها به سابقه شون نمی چسبه : آقایون جراح که تا زیر میزی تون رو رسما دریافت نکنین سوگندنامه و حال همنوع تون با یال فرفری اسب نادرشاه همسانه، البته که از زیر همون میزی که پول برسه شرافت انسانی بفروش میرسه
مثه اینهایی که یه گنجی پیدا می کنن حالا فرض کن یه الماس نیم کیلویی بعد نمی دونن چقدر میرزه، مفت می فروشن به یکی که ارزشش رو می دونه
پزشکی که شرافتشو نشناسه خب بارها به زیر میزی های حقیر می فروشتش مثه یه فا.حشه

وقت عاشقی پول تو جیبی رسوا میشه

ما آزاده متولد شدیم ؟ اصلا خدا آدم رو آزاده آفرید ؟

آخه یه حرفی هست که میگه هم آره هم نه، ضد و نقیض میشه یعنی هم آزاده متولد میشیم و هم آزاده متولد نمیشیم !

آزاده متولد میشیم از خودمون، میثم از میثم آزاده است، وقتی متولد شدم اسمم رو هم نشنیده بودم اصلا خودمو نمیشناختم ! ولی حالا تا اسمم رو یه جا صدا می کنن یا یه جا اسمم رو می بینم، آب از نافم راه میفته . . .

آزاده بودم

اما اون آزادگی مثه پول تو جیبی بابا دادی بود :) مثه مسلمونیم :) مثه علی دوستیم

پشت دریاها شهری است امان از این قایقه که تهش سوراخه

قایقی خواهم ساخت شایدم آدمی خواهم ساخت - بی نام، بی نامی گوهری بود

نشنیده ای که مرده ها رجز فتح بخوانند ؟ مثه شمع، شمعی که ته می کشه دیگه روشناییش به دست آدمیزاد اسیر نیست !


وجه وصل

شعله ور از آتش غم خرمن خاکستر من باد

من نظرم اینه که فقط به جای آتش غم، کاش یه چیز دیگه ای نوشته بود مثه صراحت آتش، مثه آتش وصل، چرا که تو این دنیا غم و دوری و هجرانی ندیدم، که اتفاقا هر جا می رفتم خدا بود که ریخته بود رو زمین خدا بود که چسبیده بود به دیوار آویزون بود به درخت پاشیده بود به آسمون به دریا به سنگ به خاک ولی هیچ جا جاش نمیشد همه این لباسا براش تنگ بودن. و مشتاق خونه دار شدن بود و عزیزترین کساشو واسه اجاره خونه فرستاد و همیشه این من بودم که دم در خونه ش وایسادم و راش ندادم.

آفتابی لب درگاه من است - همچنین دربانی ...

یاد

اولین بار که با شعله حرف زدم شروع کرد و گفت سی سالمه ... فاصله ام رو تا سی سالگی به اندازه قله دماوندی که فقط اسمشو شنیدم تخمین می زدم، نگو تو جیب شلواری بود که پارسال خریدم.

کلید شکست

I don't want to loose heart

فریدام

What will you do without Freedom

Think
Please
Rather than any thing

همیشه هم نمی ترسیم

ما گاهی از مرگ نمی ترسیم

نه همیشه

و همیشه گرسنه نیستیم

ما گاهی آدمیم



انس تکه پاره

انس خجالت دادن