عجب وضعیتیه ! خوبه دیگه تا دیروز ارسال مقاله به الزویر افتخار و امتیاز داشت حالا نمره منفی حساب میشه و قراردادشونم با الزویر تمدید نکردن و خب وقتی که به مقالات این پایگاه دسترسی نداشته باشیم یعنی یه بخش عمده ای از تحقیق رو باید بیخیال بشیم ! میشه ؟!
آخرش کجا قراره بریم ؟ هر کی ما رو تحریم نکرده ما خودمون زحمت تحریمشو بکشیم :))
آخه به خاطر چهار تا کارشکنی که دست به تحریم نمیشن که ! مثه این تازه ازدواج کرده ها که به محض رخ دادن یه بحث کوچولو میگن ط ل ا ق !!!
بابا بی خیال :| کامآن
از یه طرف رهبری نظر به تولید علم داره از طرف دیگه آقایون ابزار تولید علم رو اگرم وجود داشته باشه نابودش می کنن ! اینو میگن ولایت پذیری ! تهشه ها
دسترسی به مقالات یکی از مهمترین ابزاهای تولید علمه که خب دست مریض ز ذ ظ اد (کدومشه ؟) به بهترین وجه ممکنه فراهم شده :))
خداییش خنده هم نداره من این :)) ها رو میذارم واسه چی
لا به لای اینا بگم که این تبلیغه هس که میگه "گوشیت اینترنت داره" خیلی حال می کنم :)
واقعا که چه وضع حکومت نظامیی تو دانشگاه های دولتی برقراره، خداییش مگه نه اینه که گره مشکلات باید به دست علم باز بشه ؟
تو گروه کامپیوتر ما عزیزانی هستن که اون دورانی که تو {مرگ بر} آمریکا درس می خوندن و پهلوی {خائن} می رفت اونورا، این بندگان خدا برای اعتراض به وضعیت سلب آزادی تو ایران، خودشونو به مجمسه آزادی تو آمریکا زنجیر می کردن ... و همیشه پیوندشون رو با آرمان های انسانی برقرار نگه داشتن اما حالا جرات نمی کنن که سر کلاس مشکلات کشور که هییییچ مشکلات فنی و تکنولوژیکی رو تو کلاس به بحث بذارن !
خیلی وضعیت بدیه !
اگه دانشگاه منتقد نباشه کی نقادی بکنه ؟
اگه فرصت و اجازه نقد و انتقاد رو از دانشگاهی بگیرین اونوقته که بی بی سی میشه سخنگویی که مشکلات رو به گوش مردم می رسونه !
چرا اجازه می دین مشکلات از زبانی به گوش مردم برسه که اونو ندای بیگانه معرفی کردین ؟
چرا حق بررسی و طرح مسائل رو تو بحث های کلاسی از دانشگاهیا می گیرین ؟
دیالوگ بین نوبوتادا و نیتن
سینمایی آخرین سامورایی
Nobutada: - Please forgive, too many mind
? Nathan: Too many mind
Nobutada: Mind sword, mind people watch, mind enemy
Too many mind
No mind
Nathan: - No mind
شما رو نمی دونم ! اما من اینو خوووب فهمیدم که یک شرط به No Mind رسیدن، وفاداریه. رسیدن به آبی، بدون وفاداری محاله ممکنه.
راجع به شهادت یکی از فرماندهان سپاه بود گویا ! که تی وی داشت از فرمایشان ایشون تو جبهه نشون میداد و خب نکته ای که من میخواستم بگم این بود که ایشون وقتی داشت به همرزم ها توصیه می کرد از شعر استفاده می کرد :) چیزی که به جرات می گم تو اجتماع کم کم داره از خط انزوا عبور می کنه ! من یکی از دلایل این مساله رو فقدان ابزارهای لازم برای درگیر کردن جامعه با ادبیات فارسی می دونم، یکی از نمونه هاش که قبلا وجود داشت و بعضا هم خووووبش وجود داشت موسیقی بود. موسیقی صداییه که از درون نوازنده به بیرون تراوش می کنه و البته این ندای متوازن ارزشی به اندازه معرفت نوازنده داره. دل روشن می خواد. قلب بیدار می خواد. بگذریم، مساله اینه که اقلیتی در روحانیت که گیر دادن به آلات موسیقی، فقط زورشون به موسیقی ایرانی رسید، از یک طرف در رو به روی موسیقی سنتی بستند غافل از اینکه موسیقی خارجکی دم در دیگه ای منتظره که رقیبش رو خودمون با دست خودمون از صحنه خارج کنیم تا به خودش خوش آمد بگه و گوش ایرانی جماعت رو از دامپس دامپس و تیپس تیپس پر کنه و این اتفاق هم به قدرت جهل اقلیت روحانیت رخ داد. و حالا یکی از ثمره هاش به چهره ادبیات و شعر ماست که به انزوا رو کرده و عنقریب که از کف بره.
یکی از دوستان بنده که نقاشه، می گفت که یک بار همچنانکه موسیقی سنتی گوش می کردم یک طرحی هم می زدم ... که وقتی به استادش نشون میده جواب میگیره که "حتما حین طرح زدن موسیقی سنتی گوش می دادی !"
موسیقی به قول اساتید، قابل سانسور نیست :) و در دم و در همه جا نفوذ می کنه و تاثیر می ذاره و تغییر میده و همگام می کنه. اون آزمایشات هادو که یادتون هست !
قبلنا که روضه خونی هم آدابش رعایت می شد هر کدوم از بازیگراش متناسب با نقشی که بازی می کردن، اون متنی که قرار بود بخونن رو تو یه دستگاهی یا آوازی یا یه گوشه ای اجرا می کردن اگه اشتباه نکنم عباس با آواز اصفهان بوده.
یکی از شاخص های اصالت فرهنگی هر کشوری موسیقی اون فرهنگ هستش. آی زورم میاد از این آدمایی که دم از ایرانی و فرهنگ ایرانی و کوروش و نمی دونم فردوسی این قبیل فرمایشات، می زنن اونوقت یه بار هم موسیقی سنتی حال نکردن :))
به امید روزی که روشناییش بر فقدان ابزارهای فرهنگی بتابه و سرهایی رو از انتهای مسیر سرافرازی، خاک، بلند کنه که ارزش های حقیقی رو به قله ها ببرن.
خب دیگه ! دیدم دارن زور میگن دفترچه کنکور رو دارن می فروشن منم خریدمشو در اختیار دوستان قرار میدم.
مجموعه سوالات آی تی 92 سراسری دانلود کنین
بدترین حالتش این وقایعیه که خودم واسه خودم رقم می زنم :( گره وقتای تازه و از نو رسیدمو به اینا نه می تونم باز کنم نه می تونم تحمل کنم :( اگه بدونی چقدر دلم فرار می خواس - آخی
یعنی هر چهار چرخ ای بی اسش قفل شده و خواب می بینم که دارم می رونم !
این فرهاد شده رقیب نه اینجورا، خفن. آخرای وقت امتحان با خودم گفتم من پاشم زودتر برگمو بدم که فرهاد هم مجبور بشه برگه شو بده و نتونه بیشتر از این بنویسه پاشدم که برگمو بدم فهمیدم اشتباه کردم ولی این دیگه آبی بود که برگشتنی نبود و نشد و خب حقه م گرفت، بعد وقتی فرهاد گفت اولش برگه رو که گرفتم تا چند دقیقه دستم می لرزید :(( فهمیدم امتحان رو نمره نیوردم.
من باختم. به فرهاد درونم.
ما آزاده متولد شدیم ؟ اصلا خدا آدم رو آزاده آفرید ؟
آخه یه حرفی هست که میگه هم آره هم نه، ضد و نقیض میشه یعنی هم آزاده متولد میشیم و هم آزاده متولد نمیشیم !
آزاده متولد میشیم از خودمون، میثم از میثم آزاده است، وقتی متولد شدم اسمم رو هم نشنیده بودم اصلا خودمو نمیشناختم ! ولی حالا تا اسمم رو یه جا صدا می کنن یا یه جا اسمم رو می بینم، آب از نافم راه میفته . . .
آزاده بودم
اما اون آزادگی مثه پول تو جیبی بابا دادی بود :) مثه مسلمونیم :) مثه علی دوستیم
پشت دریاها شهری است امان از این قایقه که تهش سوراخه
قایقی خواهم ساخت شایدم آدمی خواهم ساخت - بی نام، بی نامی گوهری بود
نشنیده ای که مرده ها رجز فتح بخوانند ؟ مثه شمع، شمعی که ته می کشه دیگه روشناییش به دست آدمیزاد اسیر نیست !
شعله ور از آتش غم خرمن خاکستر من باد
من نظرم اینه که فقط به جای آتش غم، کاش یه چیز دیگه ای نوشته بود مثه صراحت آتش، مثه آتش وصل، چرا که تو این دنیا غم و دوری و هجرانی ندیدم، که اتفاقا هر جا می رفتم خدا بود که ریخته بود رو زمین خدا بود که چسبیده بود به دیوار آویزون بود به درخت پاشیده بود به آسمون به دریا به سنگ به خاک ولی هیچ جا جاش نمیشد همه این لباسا براش تنگ بودن. و مشتاق خونه دار شدن بود و عزیزترین کساشو واسه اجاره خونه فرستاد و همیشه این من بودم که دم در خونه ش وایسادم و راش ندادم.
آفتابی لب درگاه من است - همچنین دربانی ...
ما گاهی از مرگ نمی ترسیم
نه همیشه
و همیشه گرسنه نیستیم
ما گاهی آدمیم
انس تکه پاره
انس خجالت دادن