من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

آخرش

هیچ عاشق خود نباشد وصل جو، که نه معشوقش بود جویای او


اگه به چیزی برسی که براش تلاش کردی و اون چیزی باشه که میخواستی بهش برسی،؛

همینجا نگه دار!

تلاشت رو از یه جایی شروع کردی، کارتو، راهتو از یه جایی شروع کردی تا به یه چیزی برسی. پس کارت یه شروع داشته!

بازم همینجا نگه دار!

تلاش تو، راه تو و کار تو با یه چیزی شروع شد!

و حالا، رسیدی.

آیا راه تو، تلاش تو و کار تو تموم شد؟

همونطور که یه شروع داشت، تموم شد؟


به لطف تو

من ساغر عشقت ای جان نشکستم

پیـمـانه شـکسـتم، پیـمـان نشکستم


اگه کار تو بر پایه یک پیمان باشه، هرگز تموم نمیشه. پیمان جاودان است.

ای سرطان شریف عزلت

سطح من ارزانی تو باد ^_^ هزاران بار ارزانی تو باد ^_^



آب و آتش

می سوزد همه پیکر من

بنـشان با لبـت اخگر من

قرینه ایم - باور کن

ترازو قدیمیا دو تا کفه داشت، توی یکیش جنس رو میذاشتن و تو یکی دیگه سنگ ترازو میذاشتن. ترازو هم که یعنی تراز کننده. دو چیز رو تراز میکنه، فرقی هم نمیکنه براش که این دو چیز، چی باشن. یکیش طلا باشه و یکیش مس! عصن نمیفهمه که چی تو کفه ش گذاشتن! فقط وزن اونها رو میفهمه. ترازو، دو چیز رو بر محور وزن، تراز میکنه.


ترازو در واقع، قرینگی کفه چپ و راست رو بر محور وزن محاسبه میکنه ^_^


وقتی قرینگی دو کفه، به حالت ایده آل برسه، تعادل پدید میاد. اما وقتی قرینگی بین دو کفه از بین بره، تعادل بهم میخوره و برهم خوردن تعادل باعث میشه که دو کفه ترازو از هم دور بشن و در حقیقت، هستی ِ ترازو از هم میپاشه چون هر کدوم از کفه ها، به بی نهایت ممکن میرند.


ایمان پیدا کردم، که تو اگه نباشی، تعادلی وجود نداره ^_^ ما آدم ها و حیوانات و گیاهان و همه چیز، آره همه چیز، قرینه ایم، بر محور تو؛ و این؛ یعنی توحید.


قانون بقای انرژی میگه، انرژی از بین نمیره و فقط تبدیل میشه ^_^ خب این یعنی قرینگی! یعنی نامیرایی! یعنی انرژی از این حالت به اون حالت تغییر میکنه تا تعادل برقرار بمونه ~_~ و محال ممکنه که از بین بره. من اینو بهش ایمان دارم. ایمان دارم که هیچ وقت تموم نمیشم ^_^ اینقدر این قانون، قابل شهوده که کانت میگه عصن نیازی نبود که این تئوری رو آزمایش کنن تا اثبات تجربی بشه.


خدا بدونه خع.لی دلم میخواد بدونم پیر کوری به خاطر قانون قرینگیش کجاست ~_~

یک و یک ^_^

به نظر من، تنها یک مساله در دنیا وجود داره و تنها هم یک راه حل براش هست. این مساله، مادر همه مسائل هستی شده! اون چه که دین اسلام رو از سایر ادیان متمایز میکنه، دقیقا و صرفا، پرداختن به حل این مساله س ~_~

قبل از بیگ بنگ! که هستی وجود نداشت، این مساله هم وجود نداشت!

این مساله در دنیای بشریت، زمانی که پدید میاد، باعث خورده شدن میوه ممنوعه توسط آدم میشه!

در قلب آدم، میل به خداوندی، شکل میگیره و برای رسیدن به اون، میوه رو میخوره!

مساله ای که در قلب آدم شکل گرفت، براساس چندگانگی بود و آدم پذیرفته بود که با خوردن میوه، میتونه به خداوندی برسه! ریشه این مساله، دقیقا به رد یگانگی و پذیرش چندگانگی بر میگرده. همون چیزی که به عنوان مساله مادر در موردش دارم حرف میزنم، یعنی چندگانگی. و تنها راه حلش هم، یگانگی هستش.

خب راه حل یگانگیه، اما چطوری باید به یگانگی رسید؟؟؟

ببینید دانستن و یا ایمان داشتن به این راه حل، کافی نیست! باید چگونگی پیاده سازی راه حل تبیین بشه. ما چطور میتونیم به یگانگی برسیم! یگانگی در همه چیز! همه چیز!

همه چیز!

عصن وقتی خدا میگه «از حکومت من نمی توانید خارج شوید» دقیقا همینه که هیچ چیزی قادر به گریز از هستی نیست و شالوده هستی، یکتاییه ^_^


بدون تعارف، ما گند زدیم! حکومت ما از نوع ولایت مداریه، اما پیاده سازیش دقیقا برعکسه! و رفتن به سمت تک قطبیه!!! به دلیل اینکه، در پیاده سازی یکتایی (به دلیل اینکه عصن این راه حل رو نفهمیدن خخخ) روش رو بر پایه همگرایی قرار دادن!!! و این، پیامدش تک قطبی شدنه و نه یکتایی!

متعسفانه یکتایی هیچ وقت در محوریت قرار نگرفت و هیچ وقت به درستی بهش نگاه نشد و همیشه پشت پرده هزاران تفکر و دیدمان خرافه گرایی منزوی موند!


اون چه که تو پایان نامم بهش پرداختم، رفتن به سمت یکتایی در مقابل چندگانگی بود و نشون دادم که حتی تو زمینه پیش بینی مالی هم این مساله و این راه حل وجود داره و من برای پیاده سازی این راه حل، از قانون قرینگی پیر کوری استفاده کردم که به طور ناباورانه ای این قانون یکتایی اجزاء هستی رو اثبات میکنه! چیزی که پیرکوری اثبات کرده، علمای پر مدعای دین اسلام از اون عاجز بودن! بله، وقتی آیت الله العظمی شب میخوابه، صبح پا میشه میگه 3G حرام است! درواقع، بی بنیادی اعتقادات درونی و بی اساسی دانش دینی خودشو داره فریاد میزنه! بیاید بفهمیم ~_~

بفهمیم. همین.


با مطرح کردن مساله چندگانگی و ارائه راه حل مبتنی بر یکتایی تو تزم، برای اولین بار تو 32 سال عمرم، طعم «رضایت از خود» رو چشیدم ^_^

با این تز در واقع، مکتب جدیدی در فرایندهای مساله سازی، مساله یابی و حل مساله برپایه رد فلسفه چندگانگی و گریز به فلسفه یگانگی مطرح شد. 

بعد از اینکه مقاله اصلی رو استخراج کردم، کل تزم رو میذارم اینجا.



آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی

فراموشی ِ فراموشی آور!

سینمایی درخت گلابی؛ داریوش مهرجویی.

یادآوری قول عاشقانه محمود به میمچه (گلشیفته فراهانی).


خبر ندارم که این آخرین باریست که او را می بینم

کف دست هایم می سوزد!

و به نظرم می رسد که اسم او را روی تمام بدنم خال کوبی کرده اند

میم: چطوری؟ نمیری یه وقت! ههه! راستی بیا دفترچه ت!

راستی راستی داری میری فرنگ؟

میم: دوا موا چی می خوری؟

می دانم عازم سفر است؛ پس تابستانی در کار نخواهد بود

نباید گریه کنم؛ هرگز!

هر جا تو بری، دنبالت میام

تا اون سر دنیا

باید منتظرم باشی، فقط پنج سال!

هر روز برات نامه می نویسم

هر روز

هر شب

بهت قول میدم ~_~

گریه توی دهانم است، توی دماغم، پشت پلک هایم

تب دارم و به نظرم میرسد که همه چیز، باغ دماوند و «میم» را خواب دیده ام!


وقتی قرینه ایم!

یکی از آرزوهام اینه که بدونم پیر کوری اون دنیا کجاست! داره چیکار میکنه!

پیرکوری یه قانونی داره به نام قانون قرینگی. تو این قانون از تعادل و قرینگی پدیده ها حرف میزنه؛ چیزی که فلسفه توحید رو در علم فیزیک اثبات میکنه. منم تزم رو برپایه همین قانون بنا کردم و خب فارق از اینکه نتایجش چی شده، برای اولین بار تو عمرم، رضایت رو فهمیدم چه احساسیه ^_^

به همون اندازه که به وجود خودم مطمئنم که وجود دارم، به قدرت قانون قرینگی هم ایمان دارم و مطمئنم که هر مساله ای رو میشه با قانون قرینگی حل کرد.

قرینگی در اعماق غریزه ما به وفور پیدا میشه اما خودمون نمیدونیم! حافظ میگه: عکس روی تو چو در آینه جام افتاد ... حالا صبحت از تفسیرش نیست؛ صرفا قرینه سازی «روی تو» در «آینه جام» اون هم به صورت عکس! نمونه سهراب ی هم اینجا و بسیاری نمونه های دیگه تو شعر وجود داره که نشون میده قرینگی در چه عمقی از ادبیات وجود داره.

بعدا در صورت امکان، پایان نامه ام رو میذارم اینجا تا اگه کسی قصد داشت از قرینگی در حل مساله استفاده کنه، کمکی باشه به فکرش.


در جمع مه رویان عالم دیدی بر چشم تو باشد نگاهم

ولی من اینجوریشو بیشتر می پسندم

در جمع مه رویان عالم دیدی بر چشم تو باشد گناهم

یه عمر بهمون گفتن تز نده

همین چند روزه میرم دفاع تز ~_~ خب خودم قصدم این بود که خدا توی تزم باشه ^_^ تز اگه از خدا نگه پس از کی بگه؟ دو سال ور رفتم! دو سال پا در هوا مونده بودم. تا اینکه به لطف یه کتاب از دوست عزیزم، اصل گمشده مطالبم رو تونستم پی ریزی کنم. خب من همیشه ازش تشکر کردم و الانم تشکر میکنم. تنها دغدغه م اینه که بتونم به درستی، شفاهی و کتبی ارائه ش کنم.


سپید - من نه، دیده

اگه هیچی نمیام بگم اگه نقل قول میذارم سرمو پایین ننداختما! خدا بدونه که هنوز گیج شکوفه های بهار گذشته م. نه اینکه ترجیحم سکوت باشه! تقصیرم سکوت شده! نه اینکه حرف نداشته باشم، دارم به حرفای بزرگ گوش می کنم. چیزی منو خسته نکرده! بجز خودم. انگار تو خوابم پای نردبون نه می تونم ازش بگذرم و نادیده بگیرمش، نه عشق بالا رفتنش منو از پله هاش بالا میبره. برزخ نیستا! منم! دقیقا خودم! همون که داد میزنه: تو دریایی و من تنها غریق مانده در باران. اما کجا گم شدم، کجا گم شدنمو پیدا کردم عصن عصن عصن به پیدا بودن بدوی م، کنجکاوم! نه چوب دو سر طلام نه مثه اونم که راه پس و پیش نداره. انگار تازه دنیا قابل احساس شده! امشب روی زمین خاکی راه می رفتم، مطمئن تر قدم بر میداشتم! اونقدر سطحش با کف پام آشنا بود که انگار دو تا دوست قدیمی به هم رسیدن! با لامسه کف پام تعامل داشت. نگرانم نه برای امروز و نه برای فردا، برای دیروز. دیروز چقدر نابینا بودم. شکوفه فقط به معنی فرصتی دیگر نیست، چشم براهی خداست.

.

.

.

به حال "کفش هایم کو" پای نردبون.

گ ِ ل ِ ه

سینمایی مرد عوضی؛

حتی اگه خود خسرو هم بودی ... دیگه خونه راهت نمیدادم

چه ارتفاعی ^_^

بنگر به دل بشکسته ما

در پای خود ای مستانه می

فقط مست نباش

مست از باده ام، یا از آن نگه

خود خود خودم

یه کاری میکنی اون رومو نشونت بدما خخخ ^_*  اووون رو!

ببینم

تو اون روت چه شکلیه؟ راستشو میتونی بگی؟




خود خود خودم چه شکلی م. همونه که پنهان میکنم؟ وعه اون که خع.لی گنده خخخ ^_* باز خوبه کسی ندید، ندید؟ این یارو کی بود اسمش چی بود!؟ اهان خدا، کاش اون ندیده باشه. خب اگه خود خود خودم اون یکی باشم چی؟ کدومو میگی؟ اون که دم صبحی میگفت: دامن مکش از من.
^_^
تو
اون روت
چه شکلیه

خدای دوزاری

میدونی چقدر تنهایی؟

و خدا از تو نه بالاتر، نی

تنهاتر


خدا تنهاتره، از بس که هر چیزی "برای ِ" میشه، اما خدا "برای ِ" نمیشه ^_^ عجب خدای بی ارزشی!!! که لایق هیچ "برای ِ"ای نبود! به چه دردی میخوره عاخه این خدا!!! بع.له البته که من به با مرامی و با معرفتی دلم مطمئنم، به جون خر ملانصرالدین دلم مقصر نیس ^_* عمان عمان عمان که همه مقصرن جز من. حتی تو مقصری عما من نع.

در این لحظه که دارم یه موزیک فول درام می نیوشم، انزجارمو از تو که هیچ وقت مقصر نیسی اعلام میکنم. و همینطور از تو که خدات تنهاست. حالم ازت بهم میخوره.


پشت دریاها حتما شهری هست که چینه هاش به اندازه ده بالادست کوتاه باشه... فقط تو را چشم در راهم.


آیینه هم نشدیم که خدا یه بار زلفاشو با ما تراز کنه.

چش چرون هم نشدیم که خدا رو بچریم.

پفففففف! عجب عاااادمی! واق عن که مستحقیم اوووونقدر خدا با شکوفه هاش عشوه کنه تا تو دلمون جلوه کنه.


خسته ام. از چه دلتنگ شدم؟ یک نفر دیشب مرد ^_^

_ میثم جونم عزیزم دلتنگ نباش تو هم مثه خر ملانصرالدین عاخرش چاردست و پات میره بالا. 

_ ولی من میخوام مثه یه زنبور عسل بمیرم. مبهوت شکوه شکوفه باشم. و...