-
پشت خالی نمکینه
پنجشنبه 5 دیماه سال 1398 21:42
من از سرد کردن آتش برای ابراهیم فهمیدم که تو چقدر سزاوار اعتمادی.
-
اونوخ بعضیا میگن زمین گرد نیس هاهاها
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1398 20:14
از گرد بودن زمین من فهمیدم که دنبال نقطه ای برای شروع نگردمنقطه پایانی هم وجود ندارهو اگه روی یه خط حرکت کنم بعد از طی محیط برمیگردم سر جای اولم!این مثه تعصب و جانبداری میمونه. نمیذاره آدم به چیزایی که طرفدارشون نیست یا برخلاف نظرش هستن نگاه کنه و همیشه مسیر ساده خطی - همون مسیر متعصبانه - رو طی میکنه و در هر دوری که...
-
شاید این آخرین جمعه من باشه
یکشنبه 5 آبانماه سال 1398 22:16
چه پیانویی میزنه هوروویتز ^_^ ترکیب هوروویتز با شوبرت ^_^ چه ترکیبی ^_^ نه! من برای مردن آماده نیستم حتی اگه این دری بروی من باز کنه که خدا عاشقانه پشتش منتظرم ایستاده باشه خدایا من عمر نوح رو میخواستم و میخوام میخوام جریان داشته باشم و به همه سلام کنم با همه دوستی کنم به همه دست بدم همه رو بغل کنم همه رو ببوسم همه رو...
-
خیس
سهشنبه 30 مهرماه سال 1398 23:12
به من بگو و من فراموش خواهم کرد. به من یاد بده و من به خاطر خواهم سپرد. مرا درگیر کن و من خواهم آموخت. از بنجامین فرانکلین . تو منو درگیر و خیس از درگیری کردی و من بعد از سه دهه زندگی برای اولین بار دنبال خدا گشتم.
-
خدا دروغ نمیگه
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1398 01:06
جدیدا حس کرده م که روبرو شدن با عواقب راستی و راستگویی شجاعت میخواد. همین که حتی بهش فکر کنیم که قراره بپذیریم که با عواقب راستی و راستگویی قراره روبرو بشیم هم شجاعت میخواد. این نمونه از شجاعت چیزیه که تنها خودش شخص درک میکنه و قشنگ اینجاس که طرف میتونه شجاعتش رو محک بزنه و اندازه بگیره. بی هیچ متداخل و مزاحمی. تنها...
-
مگه واقعیت چشه؟
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1398 22:36
یک بار و برای همیشه واقعیت رو بعنوان واقعیت قبول کنیم. هر چیزی که واقعیت داره رو قبول کنیم که واقعیت داره. هر چیزی. حتی اگه اون چیز اخلاق بد خودمون باشه. چرا؟ چون تا وقتی اخلاق بد خودمون یا عصن ویژگی بد خودمونو قبول نکنیم که واقعیت داره خب نمیتونیم اصلاح کردنش رو شروع کنیم. وجدانا، چرا ما با واقعیت کلنجار میریم؟ امروز...
-
از گذشته ها
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1398 00:39
اسفندماه سال 1393 - روز دوزادهم - ساعت 14:22 از تزم دفاع میکردم ^_^ این آقاهه استاد راهنمامه #_#
-
ای نقش ای خورشید درون
یکشنبه 27 مردادماه سال 1398 02:47
نقش. نقشی که هر کسی تو جامعه بازی میکنه. این نقش از نظر من میتونه دلیل زندگی کردن باشه. میتونه تنها دلیل تلاش باشه که باعث بشه حتی یک لحظه از زندگی هدر نره. کافیه به این واقعیت برسیم که تموم «من» در نقش من خلاصه میشه. به سراغ دین هم که بریم همین رو نشونی میده. محمد سوای پیامبر بودن یک آدمه ولی ما هیچ وقت نقشش رو ازش...
-
محض خاطر احترام
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1398 11:06
تصور من این نبود که صداقت به پای خوشامدی حراج خواهد شد. انتظار داشتم که تحت تاثیر غیرقابل باورکردنی ها قرار بگیرم ولی انتظار نداشتم که اون چیز غیرقابل باور کردنی نخواستن دانستن باشه. <br />
-
یه چیزی هس
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1398 08:38
چند سالی هستش که روزه نمیگرفتم و نمیگیرم. قبلا هر طوری بود میگرفتم. این چند سال اخیر، چه سالهایی که روزه میگرفتم و چه سالهایی که نمیگرفتم، بعد از آخرین افطار دپرس می شدم و میشم. یه غم ناشناخته ای روی قلبم سنگینی میکنه. قبلا فک میکردم به خاطر ارتباطی که با ماه رمضون داشتم ینی چون روزه میگرفتم این حس بهم دست میداد اما...
-
عصن چاره چاره یابی است
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1398 01:54
اونروزا که هنوز یوتوب رو گوگل نخریده بود شعله آدرس تونی رو بهم داد. آره، جای پاش همه جا هس :) اینجا میگه «فاکتور تعیین کننده منابع نیست، چاره یابی است» من باهاش موافقم. کاملا. یه شات گذاشتم ازش که حالشو ببرید ^_^ مال جوونیاشه @_@ صد سال قبل شعله ازش تعریف میکرد =) عاشق این حرفشم: The only problem we really have is we...
-
باخ؛ آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند.
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1398 14:32
Johannes Brahms may have put it best in a letter to Clara Schumann : "On one stave, for a small instrument, the man writes a whole world of the deepest thoughts and most powerful feelings. If I imagined that I could have created, even conceived the piece, I am quite certain that the excess of excitement and...
-
هنوز دارم میام
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1398 03:02
گفتش که ما آدما غرق نعمت های خدا هستیم من گفتم آره فقط کاشکی آخوندا نمیومدن نجات غریق بشن :)) یکی از آرزوهای من اینه که دوست دارم یه بستنی قیفی بی نهایت بگیرم برم وسط گلزار لابلای گل ها روی چمن بشینم و در حالی که هوای معطر به بوی گل ها رو استشمام میکنم و لیس های چسبناک به بستنی قیفی میزنم، اونجا دختری که همه زندگی منو...
-
واحه را واهمه کشت
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1398 15:10
واحه و واهمه. جهل ما رو با املای متشابهشون فریب داد. و ما شانس رو با پرهیز عوض کردیم. تجربه واهمه ما رو از تجربه واحه دور نگه داشت. هنوز تجربه راه گشاست؛ ای کاش یادمان بیاید. واحه در انتظار کسی بی واهمه است.
-
خوب
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1398 13:24
وقتی میگیم یا میشنویم یه چیزی خوبه، این خوب بودن دقیقا چطوری تعریف میشه؟ و خوب معنیش چیه؟ و در کاربرد گسترده ش تو کل زندگی: 1. ما رو با چه چیزایی دم خور میکنه 2. ما رو از چه چیزایی دور می کنه 3. ما رو مشتاق چه چیزایی میکنه 4. و ما رو از چه چیزایی متنفر میکنه. اگه من اشتباه میگم منو اصلاح کنید: به طور کلی بشر هیچ وقت...
-
بر لبه تناسبات دودویی
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1398 00:27
وقتی از اندازه دنیا صوبت میکنید حواستون باشه که دنیا برای هر کسی به اندازه خودشه. صوبت سر صفحه نمایش گوشی موبایل بود، گفت: تو صفحه 5 اینچی عصن فرقی نمیکنه که hd باشه یا fhd باشه. گفتم: برای تو فرق نمیکنه و این دلیلش فرق نکردن اون دوتا نیست. اسوندسن میگه بی اعتمادی موجب بی اعتمادی بیشتر میشه... ترس جلوی کاری رو میگیره...
-
عاجزم که بی مزد برای تو حرکت کنم
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1398 06:41
اگه نویسنده می شدم ازم استقبال نمیشد شاید بخاطر اینکه قبل از نوشتن احتمالا قناعت رو یاد می گرفتم. اگه نویسنده شدید قناعت نکنید. قناعت قلم رو خواهد فرسایید. اگه به قلم پر و بال بدید نوشته به خواننده شوق پریدن میده؛ و بدونید که پر و بال قلم تجارب نویسنده س. ناب ترین نوشته های بشر اونهایی هستن که در حین تجربه فراق نوشته...
-
یتیمی طعنه ای بر تنهایی
جمعه 24 اسفندماه سال 1397 02:40
پرتغالی پوست می کندم، شهر در آیینه پیدا بود. آره منم تایید میکنم که گاهی ارتباط خویشاوندی و فامیلی و خانوادگی رو پوچ می بینم. حتی اگه همه مردم دنیا در غم تو شریک بشن اونها فقط شریک می شن و تو همه بار غم رو خودت تنهایی باید به دوش بکشی. حتی غمخوارترین خویش تو، مادرت، هم نمیتونه ذره ای از بار غم تو رو به دوش خودش بکشه....
-
رقابت میکنیم =)
جمعه 10 اسفندماه سال 1397 05:27
خوشحال میشم بشنوم «یک نفر خوشحال است» حسادت میکنم اگه از من خوشحال تر باشه. نمیتونم که بگم اجازه نمیدم کسی از من خوشحال تر باشه! قول میدم از هر کسی که خوشحال تر از منه خوشحال تر بشم.
-
کیمیاگری از مسیر شکست می گذرد
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1397 01:05
ای کسی که حرکت می کنی هشیار باش که در مراحلی حتما شکست می خوری و به زمین میفتی. در این شکی نیست. این به معنی باختن نیست. پذیرفتن شکست و در مرحله شکست ایستادن باختن است. وجود کلمه «دوباره» در گرو شکست خوردن و از سرگیری مجدد راه و حرکت است. دوباره را تکرار کن، این رمز موفقیت است.
-
هنوز امیدواری که امیدوار باشم :)
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1397 22:52
ریشه هایم را در ابعاد بودن شناور کن دست هایم را از میان ابرهای مبهم بودن تا طلائی های اساطیری امتداد ده حسرت صراحت ایمان را در تندی ودکای بارش ابرهای واقعیت شستشو ده دوری ملاقات را به نت های ظریف باخ من می باختم تو هم آوای هق هق دقایق اندیشه های دقیق می شدی آنوقت من سوار زورق زمزمه های مسطح جاودانگی شاخه ترس فنا را به...
-
خواب های طلایی
سهشنبه 25 دیماه سال 1397 23:51
خواب روی چشم هایم چیزهایی را بنا می کرد: یک فضای باز، شن های ترنم، جای پای دوست.
-
Just make change
دوشنبه 17 دیماه سال 1397 20:38
How could I request to be looked in a new way? In which different way it was better to announce my new sole? I was changed and I am and I wanna be. Astonishingly, I found no one willing to look at things in a new way, which they never tried before, and discover something new! People fear change even change in their...
-
My left foot
چهارشنبه 12 دیماه سال 1397 21:46
Although, I've always written my ideas and thoughts in this page but now I'm honored to quote an inspirational passage from Christy Brown here. "I was born in the Rotunda Hospital on June the fifth, 1932. There were 22 children in all, of which 13 survived. It would not be true to say that I am no longer lonely....
-
شباهت مایه گمراهی
سهشنبه 11 دیماه سال 1397 02:15
هیچ شب پره هرگز به نور شمع اغوا نشد. من در طرف روشن یک رویا دیدم: تاریکی، امید شب پره را رم می داد.
-
...I pay tribute to
شنبه 8 دیماه سال 1397 00:30
From the all belongs to humanity my first pick is respect. I would accept the world of cinema without any of its stars but I don't even wanna imagine it without Miyazaki .
-
Eternal Evidence
یکشنبه 25 آذرماه سال 1397 02:57
And, then I shall be absorbed in mortality like a drop into the soil. What makes me calm is that I didn't pace in paths not ending in you, since you made me conscious of surreal things. A confession for condolence! How excellent it would be if I could present you the last epsilon of what's mine exclaiming "all is...
-
Your rights are reserved, too
یکشنبه 25 آذرماه سال 1397 00:07
I've not talked about you yet, I don't know why! But I'm sure it's not been because I've forgotten you, yeah. I remember you were facing symmetries and how frequent it was ~_~ Yeah, you were right it was I who was thinking about you while I had to pretend and give you a false face. Losing you was a great agony :( I...
-
I love the bridge
جمعه 23 آذرماه سال 1397 20:52
I would rather have a feeling of surprise than getting upset when someone doesn't fulfill the expectations that I have. Rather, I prefer to not have any expectation from others. I've found out that expectations can make such destructive effects on friendship bridge. I hope that you realize how friendship is much more...
-
Belief is all that you've been subjected to enjoy
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1397 19:57
When you are heading just to be good, just to think about goodness, just to pace in a good way, just to treat good, then, lots of bad things happen to you, trying to block your true path! But, when you are heading just to be bad... and you are going down to the wrong path, then, no any good or bad things happen to...