ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
مقصر منم. خودم. و نه هیچ کس دیگه ای. به هر نیتی، به هر دل و دماغی که داشته ام، انتخاب هامو کرده م و امروووووز به اینجا رسیده م. به همین نقطه ریز غیرقابل اندازه گیری و البته غیرقابل حذف از تاریخ بشریت و تاریخ خلقت. بله، انتخاب. انتخاب های من. همش به انتخاب هام و به انتخاب برمیگرده. وقتی میتونستم مسیر همگانی تعریف شده ساده خطی رو انتخاب و طی کنم، تو بودی که از پشت حواس هشیار من چشمک زدی. نگو نزدی. گولم زدی. از پس طی هر بیابون وقتی به بزرگراه میرسیدم تو اونطرف خط دست تکون میدادی. یکبار نذاشتی منم آسوده و بیعار و بیخیال و بی رگ و بی درد راه همه رو پیش بگیرم و فرتی به مقام میوه نوبر برسم. گولم زدی. تو منو فریب دادی. تو منو تنها کردی تو منو از همه جدا کردی و مدااااام قایم موشک در میاری. عه! راس میگی، حق با توئه، این من بودم که انتخاب کردم چشمک تو رو بخرم یا بهت تجاهل کنم. تقصیر با منه. تاکید میکنم که مساله «انتخاب» است. همیشه بوده و همیشه خواهد بود.
سوناتای باخ وسط جمعیت تو جیب من روی تنهاییم تبخال انداخت. یادته؟
از من چی میخوای؟
من از تو چی میخوام؟
هههه ^_^
یاد متریکس میفتم:
You were right smith
You're always right
It was inevitable
همون که تبخالشو می سوزند
خودش تبخالشو میسوزند
عاهان این خودش همون خودشه (مومیایی ۳، سروان قربانی)
^_~
:)
خودش می سوزوند
خودش؟ ش به کی برمیگرده؟
یکی
تبخالاشو می سوزوند
میگفت درد داره....
ولی می ارزه
حالا کی میتونه جای تبخال منو ببینه؟ که بعدش بخواد بسوزونه؟
من شدیدا معتقدم به این ضرب المثل که ماهی رو هر وخ از اب بگیری تازس
گذشته که رفت چرا به اینده امید نداری رفیق؟
حتما قرار نیس کوه قاف ک فتح کنی !
کاش میتونستم یه بسته خوشحالی و امید برات بفرستم که انقد
مایوس نباشیT_T
مرسی گلم تو خودت بسته خوشحالی هستی ^_^
گفتم که سوناتای باخ با من چه کرد، چطور پی ماهی تازه بگردم؟! مگه میشه؟
اهم
از این نقطه ای که ایستادی ناراضی هستی؟؟
عایا نشستن و مقصر شمردن گذشته و انتخابات و چشمک های دلبرانه دردی دوا می نمویه؟؟؟
نمی نمویه ک:))
خوبی؟
احساس پوچی میکنم سالی.
این همه عمر کردم، به اندازه یه زنبور عسل هم ثمره نداشتم پیامد نداشتم نتیجه و بار ندادم! و از این بدتر، اینه که امیدی هم به آینده ندارم.
من افتادم تو یه چرخه نا معلوم و ناشناخته
یه چرخه ای از وهم و تاریکی
تو بگو اگه تو جای من ایستاده بودی راضی می بودی؟
خوف و خفن ^_^
راهی رورفتی که ازپیش تعیین شده بود؟
یاخودت تعیین کردی همه چیزوامارضایت برانگیزنیستن
تعیین نشده بوده دیگه! وگرنه گم نمیشدم.
خودمم تعیین نکردم، فقط دنبال کردم چیزی رو که درست میدونستم :-\
انتخاب بهتری هم بود ؟؟!!
به زعم خودم، نوچ.