ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در مقابل یک درخت میایستیم.
چیزی که تو در درخت میبینی با اونچه که من میبینم یکی نیست.
این اثبات میکنه کثرت وجود داره.
در همین حال، وقتی شروع میکنیم به بیان اونچه که داریم میبینم، رگههایی از وحدت در کلام ما ظاهر میشن.
وحدت هم بواسطه شکل جسمانی ما قابل اثباته هم بواسطه رفتار ما و هم بواسطه بیان ما از مشاهدات.
در مثال نگاه کردن به درخت، وحدت بواسطه بیان مشاهدات اثبات میشه. در حقیقت ما خودبخود به وحدت اعتراف میکنیم.
تفاهم: هر چقدر در سابقه، دو نفر بهم شبیه باشن، در مشاهده به هم نزدیکتر میشن. و برعکس. انسان بخاطر خودپسندی (بطور کلی خویش گرایی) قائل به صحت مشاهداتی نیست که منطبق بر مشاهده خودش نباشه. بنابراین بدنبال «تفاهم» میره و فرصت بهرهمندی از مشاهداتی رو از دست میده که احتمالا هرگز قادر به تجربهاش نخواهد بود.
اینه که آدم تنهاست.
در عمل، آدم همگرایی میکنه و فقط به تفاوتها توجه میکنه و در عین حال از تنهایی میناله؛ چه تناقضی!
پروردگاری: شکل ما و رفتار ما اعترافیست بر وحدت که فراتر از اختیار ماست. هر چیزی به نوبه خود و بواسطه شکل ظاهری خود به وحدت
گواهی میده. پروردگاری هستی بخشیدن نیست بلکه هستی رو در امتداد کمال قرار
دادنه. من نمیتونم طوری وجودم رو رقم بزنم که در تمام ابعاد خط بطلانی باشم
بر وحدت، این از پروردگاری خالق منه.
آیا این نشانهای از تسبیح اجزا عالم نیست؟