ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بابام دو تا ازدواج ناموفق داشت
هر دو همسرش خوب بودن
بابامم بد نبود - متفاوت بود
بابام چیزی رو می خواست که اونها نداشتن و اونها چیزی رو میخواستن که بابام نداشت
نمیخوام بگم وصله ناجور
بلکه اتفاقا از جنبه هایی خیلی هم مشابه بودن
بویژه از این لحاظ که فکر میکردن ظاهرشون همون باطنشون هستش!
در حالی که اینو فقط طرف مقابلشون می فهمید که «نخیر، تو اونی که فکر میکنی هستی، نیستی».
اما جالب این بود که هیچ کدوم از دو طرف، این مشکل رو در خودشون نمیدیدن بلکه فقط این مشکل رو در طرف مقابل می دیدن! با اینکه خودشون هم این مشکل رو داشتن!
من تجربه کردم که نه با جنس موافق و نه با جنس مخالف با هیچ کدوم به توافقی عمیق نرسیدم
میترسم از اینکه منم چیزی نباشم که فکر میکنم هستم! چون دیگران وقتی با من دست دوستی میدن قطعا در ابتدا به ظاهرم دست دوستی میدن و فکر میکنن که همینی هستم که نشون میدم. اما در بلندمدت کسی رو می بینن که توقعش رو نداشتن.
آیا این خصلت به من ارث رسیده؟ چیزی که یک عمر هست ازش فرار میکنم!
من هرگز اونقدر صمیمیت با کسی درک نکردم که گمان کنم حرمت دلم رو نگه میداره
به اون حد از انس با کسی نرسیدم که از خطاهام براش بگم
بین من و دیگری خلوتی مهیا نشد که پرده ای کنار زده بشه یا غباری زدوده بشه
ته تهش اونقدر نزدیکی حس کردم که از خاطرات سربازیم بگم
در حالی که حداکثر صداقت ممکن رو کف دستم گرفتم
من خودمو مبرا از اشکال نمیدونم و ایرادم رو به گردن میراث نمیندازم
فقط عیبم رو پیداش نمیکنم نمیدونم کجامه
نمیخوام بگم ناراحت نیستم میخوام مهمتر از این رو بگم: که نگرانم!
حتی ظرفیت حافظم که چند مگابایته هم برای کسی سوال نشد چه برسه به دقت حافظم.
تجربه خیلی خوب .. چون اون زیبا و ستودنیه و تا زمانی ردی ازش در قلبم هست قلبم هم زیبا میشه و خوشبو..
GOOD
دوست داشتن آدم رو دوست داشتنی میکنه
دیدم یک عکس دسته جمعی کلوزفرند( اون بخش از استوریهات که به عده خاصی نشون داده میشه) گذاشته از یه دورهمیای، کنارش یه دختره بود، حالا میدونستم رفیق قدیمیشه ها.ولی همین رو پیش خودم بهونه کردم که خب پس تو رابطه است و منم یواش یواش محو شدم.. این وسط فهمیدم اون دختره دوس دخترش نیست، ولی بازم دیگه نمیخواستمش. اونم توجهش رو روم بیشتر کرده بود ببینه حساس شدم، ناراحت شدم، چی به چیه.. ولی من هیچ کاری نمیکردم
دیگه تهش
پیگیر شد که چرا اینطور شدم. صحبت کردیم..
من خیلی بهش ابراز علاقه کردم ولی تهش گفتم که نمیخوامت
فهمیدم اونم نه من رو میخواد
و نه دوست داره از دستم بده و ازم بیخبر باشه.
که خب منم از این وضع خسته شدم دیگه.
حال خودشم خوب نیست کلا به لحاظ روحی
به جهت منطقی هم جورِ هم نیستیم
پس دیگه هیچی
که اینطور
چه فرتی فرتی تموم شد رفت
به نظرم تو 20 سالگی روابط اغلب همینطورن. حس و حال آدم تو این سن انگار مسئولیت پذیری نیس بلکه بیشتر تست و تجربه است. کمتر میشه کسی به سهم خودش اکتفا کنه. انگار میبینه فرصت ناخنک زدن به انواع غذاهای روی میز رو داره. یا هنوز با خودش کنار نیومده که از بین همه فرصت ها یکیش رو انتخاب و بقیه رو فراموش کنه.
the problem is choice
یا شایدم اشتهاش از لیاقتش بیشتره!
بهرحال اینجوری به نظرم میاد
چطور تجربه ای بود به نظرت؟ از شروع شدن و ادامش و اتمامش؟ دنیای پساتجربه چطوره؟ چی می بینی؟
من خوبمم. اون جریانِ
هم شفاف سازی شد و بعد تموم شد.
یک مدت هفت هشت روزهای دپرشن بعد خالی شدن قلب داشتم، الآن خوبم
اوووو پس خیلی داستان داشتی. بالاخره اولیش تو پروندت ثبت شد
چطوری شفاف سازی شد؟ کی شفاف سازی کرد؟
بعد چرا تموم شد؟ کی تموم کرد؟
تو خیلی نامردی که فکر نمیکنی اگر نباشی نگار چقدر تنهاست...
اگه فکر نکنم که تنهایی، آره در این صورت قطعا خیلی نامردم.
آبجک من حالش چطوره؟
هیچی بابا.. الکی گفتم
فک کردم حرکتی زدی شجاعتی به خرج دادی جسارتی کرد
آخه پست آخرت هم مشکوک بود

رو بهت نمیدم
.
حالا که نیستی، منم خبرهای
پست آخر مشهدی کوک بود
چه خبری داری واسم
آررره؟
چه کردی
این کامنتو هم که چند دقیقه پیش فرستادی ^_^
منم خوبم مرسی.
اینجور وقتا کاش خبر بدی قبلش... آدم فکر و دلش جاهای بد میره.
فدای این آدمای فکر و دل نازک
یادت رفته عاااا من که جای نگرانی ندارم
الان این کامنت رو گذاشتی! چه جالب
عزیز منه اون پسره

چرا نیستی تووو
حالت خوبه؟
مشخصات تطبیق داده شد، خودشه =)
آره خوبم مرسی
فعلا کرکره اینستا رو کشیدم پایین.
چه خبرا
چتور متوری
یه آقای خوشتیپ گم شده، اینجا نیس؟
یه پسره خوش شانس اینجاس، مشخصات بده تطابق بدم ببینم همونه که گم و گور شده
یه چیزایی ژنتیکه