من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

من و ساق‌های بلورین

تو محله یه سبزی فروشی داریم آدم دوست داشتنی و خوبیه

ازش خوشم میاد

جنساش خوبه 

قیمتاش منصفانس

تو فصل گرما وقتی میرم تو محله خرید کنم همیشه شلوارک میپوشم

از اینا

حتی پست هم میرم با شلوارک میرم

تو این سبزی فروشی هم بارها با شلوارک رفتم

امروز یهو خوشش نیومد

گفت این شلوار که میپوشی کوتاهه یه بلندترشو بپوش اینجا زن و دختر میاد! (رشته تسبیح اگر بگستت معذورم بدار، دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود)

من جواب ندادم 

بعد داداشش شروع کرد به توضیح دادن، در جهت کاهش جسارت داداشش

منم گفتم نیازی نیست

دست آخر موقع پرداخت، کارت یکی از مشتریا تو دستش بود به من گفت تو کارتتو بده و کارت منو زودی گرفت ردم کرد که مثلا زن و دختر ساق‌های خفن و هوس‌برانگیز منو نبینن

حالا جالب اینه که وقتی میرم سوپر محله اون بهم میگه آخه اگه یکی بود پروپاش قشنگ بود یه چیزی، تو باید یه کاری کنی کسی اینارو نبینه =)) راس میگه من پاهام پرانتزیه تازه کج کج هم راه میرم حالا نه مثل خرچنگ‌عا! سنم هم که راس خر ملانصرالدینه ^_^

بگذریم، از این دو بزرگوار ناراحت نشدم

ولی از اینکه این بندگان خدا اینطوری توسط سیستم پرورش داده شدن که نسبت به شلوارک من «معترض» باشن ولی نسبت به ناکارآمدی سیستم «شکرگزار» باشن دلم گرفت

خیلی ناراحت کنندس که فریب خوردن و کج‌راهه رفتن ملت رو ببینی و هیچ کاری از دستت برنیاد

همیشه ما پیرهن رو ول کردم دکمه رو چسبیدیم


صبح روز حادثه هلیکوپتر، ساعت 8-9 بود که گزارشات شرکتهای پتروشیمی و پالایشی منتشر شد

خب افتضاح بود! همه دچار ضرر و زیان شده بودن که دلیلش هم همون نامه 17 اردیبهشت معاون اول رئیس‌جمهور به نورچشمیاش بود (مفصله، وارد نمیشم)

بعد از دیدن صورت‌مالی‌ها، با خودم گفتم یعنی میشه که یه نفر اینقدر ظلم کنه و سزاش رو نبینه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد