After all I found out that there's only one problem I got.
Just that my problem is bigger than me.
That's it √_^
دوست گلم،
به یادت هستم.
آره، میدونی.
فقط خواستم تاکید کرده باشم.
And, everyone who knows me also gets what I mean
مرد فقط یک نفر اونم میرزا کوچک خان جنگلی، نامرد هم فقط یک نفر اونم کسی که میرزا رو کشت. مرد و نامرد هر دو ایرانی.
Sometime it is the simplest morals that I need to remind, while having big, really big thought in mind :)))
تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان
بکنی، اگر چو سعدی نظری بیازمایی
دنیای قبل از باخ یک زندگی در دنیای بعد از باخ از خدا طلبکاره.
من وارث نقش فرش زمینم
و همه انحناهای این حوضخانه
شکل آن کاسه مس همسفر بوده با من
جواب داد مشغول عوض کردنم بوده.
گفت تو همونی که میخواست پ چ د بخونه؟
-نه ولی هنوزم میخوام.
میگه تا حالا چقدر عوض شدی؟
-اینقدر که اون قبلیم رو یادم نمیاد.
من گفته بودم برای هر کدوم از سد کردن هات و راه بستن هات یه دلیل بیار و تو یه دلیل برای همش آوردی.
باشه قبول. فقط نمیخوام به پلاسیدگی برسم.
اینکه نارس چیده بشم شاید بهتر باشه تا برسم و بمونم و بپلاسم.
پس اگه رسیدم بهم وقت بده تا چیده بشم.
وجود دوباره را ارج مینهم
دوباره را تکرار میکنم
به آغوش دوباره کشیده شدم
کاچی بهتر از هیچیه
نصف سال رو نون پنیر گردو پیاز خوردم.
خفت کشیدم.
سرماها کشیدم.
کسی هم نگفت تو مقصری، آره خودم انتخاب کردم.
در حالی که میتونستم روی پروژه های شهرداری کار کنم.
در حالی که میتونستم مدیر بخش آی.تی مرکز داده های دیجیتال باشم.
مریضم کردی.
اگه هزار بار سلامتیم بهم برگرده به شرط اینکه راهمو عوض کنم، تو از من مطمئن تری که من اینکارو نخواهم کرد.
تو با ابراهیم اونطوری کردی با من چه ها خواهی کرد :))
ولی اینو راس میگی من انتظارشو نداشتم!
این اواخر هم که دیدی ریاست اون کارخونه رو هم قبول نکردم؟
حالا وضعیتم بهتره یا یک دهه قبل؟
مدیر آی.تی شرکتی که آهوانگی های لطیفم هم توش کار میکنه رو هم رد کردم.
نه به آبی ها دل خواهم بست نه به دریا پریانی که...
زن ها چه تکبر خدایانه ای دارن :))
خامم؟ مگه نه؟
نور بهم نرسیده کال موندم.
به ما بتاب.
ما آدم ها چقدر زود باوریم.
با یه عصا با یه دست نورانی با چهار تا جمله عربی به تو ایمان آوردیم؛
ولی تو...
ما برای باور کردن و تو برای به بارور رسوندن باور ما؛
هر دو چه خون دل ها که نخوردیم.
.
بگذریم از اینا،
دمت گرم که ابراهیم رو بهم نشون دادی.
دمت گرم که بهم فهموندی در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.
دمت گرم که به داد و فریادم جواب ندادی D:
.
کژ دار و مریز،
این بود سیاست تو.
It's never been unexpected though and also I have a feeling it's not accidental.
let say it's planned. yes it is.
some kind of aperture is opening;
I can feel that.
I must get prepared for the message.
عجیبه که چند سالیه اصلا به سن و سالم هیچ اهمیتی نمیدادم به حدی که امروز یکی پرسید ازم چند سالته گفتم 35 سالمه. بعد به خودم گفتم بیشتره عااا! و بعد دوباره به خودم جواب دادم نه دیگه همین 35 اینا بودی دیگه!
ولی من 38 سالمه :))
این یعنی دست کم 3 ساله که وجودم رو از هستی بیرون کشیده م.
سه ساله که زندگی رو ایگنور کرده م.
خیلی عجیبه برام. آخه منم مثه بقیه آدمها حساس بودم نسبت به افزایش سن. چی شد چه بلایی سرم اومد که الان دست کم 3 ساله چنان بی خیال افزایش سن تاخته م که اصلا سن خودم یادم نبود!
حالا عصن نگرش من به فرداها و اینها به کنار که حتی نمیدونم بهش فکر میکنم یا نه! oh my god
من واقعا فکر میکردم 35 سالمه! مریض شدم روانی شدم فک کنم =| سگ تو ضرر، تو که همه تقصیرها رو گردن گرفتی اینم روش: از دوست هر چه رسد نیکوست *_^
خوابم؟ شایدم! کی چه میدونه! فقط مورفیوس - خدای رویاها - میدونه. تا حالا خوابی دیدی که به هیچ شکلی نتونی مطمئن بشی که خوابی یا بیدار؟
ببینم تو مسلک تو راه مهمه یا میوه؟
نه من نسوختم بلکه فرصت ها و فرصت هام رو سوزوندم؛ چرا که سوزش رو انتخاب کردم. پیمانه شکستم، پیمان نشکستم.
من شهیر یکی از این دو شهرم: بی عقلان و یا شجاعان. من بدون نردبون از بام سقوط تو بالا رفتم. حالا گرچه تو تنها کسی هستی که قضاوت میکنه هبوط کردم یا صعود اما این منم که تجربه کردم در مهر ورزیدن مجالی برای بیمه دانا نیست.
مثلا «قدمت روی چشم» چند در میاد؟
اگه قرار باشه راستکی راستکی قدم کسی رو بروی چشم بذاریم که البته این استعاره س و در عمل یعنی قدمش رو به بهترین جا باز کنیم و بهترین مکان رو براش مهیا کنیم این چند در میاد؟
یه آدم چقدر باید هزینه کنه که بگن طرف آدم مهمون نوازیه؟
بهم بگن شجاع چقدر در میاد؟
و خب اگه بخوایم حساب کنیم این یکی برای یه آدم چقدر آب میخوره که در موردش بگن آدم راستگوییه؟
خیلی گرونن! البته گرون به این معنی که ارزشش رو ندارن نه، بلکه از این بابت که من اینقدر ندارم که بابتشون پرداخت کنم.
اما میدونم اگه برم وام بگیرم و یکم بیشتر کار کنم مسلما میتونم خونه و ماشین بخرم. آسون نیس اما چندان مشقتی هم نداره.
من چه ها باید بدم و چه ها باید بدست بیارم و بدم در ازای اینکه فقط دو تا کلمه خوش و اخلاق رو بهم بدن!
اونموقعی که هستی دقیق شده تا حساب هاتو رسیدگی کنه و ببینه آیا میشه بهت دو تا کلمه خوش و اخلاقرو بده میدونی قشنگ همون لحظات پر از فشار و تنشی هست که اگه به اندازه کافی نپرداخته باشی جوش میاری عصبی میشی و بد اخلاقی میکنی و تمام. «حسابت به اندازه کافی موجودی نداشت» اینو هستی بهت میگه. موجودی حسابم باید از چی پر باشه؟ از صبر، بردباری، خویشتن داری، گشاده رویی، عدم تلافی گری و...
ببینم، حالا این صبر که گفتی چند در میاد؟...
عرب ها بدن
چینی ها بدترن
آسیای شرقی (ظاهرا بجز ژاپن) مایه ننگ بشریتن حتی در انظار حیوانات.
این نطر منه. البته جامعیت نداره. جهان شمول هم نیست.
چرا همه چیز میخورن و چرا حیوون زبون بسته رو زنده زنده کباب میکنن زنده زنده آب پز میکنن؟
حیوونا رو خدا مسخر ادم کرده که ازشون بهره ببره و از طرف دیگه آقاییشون رو بکنه و این یعنی نگهداریشون بکنه مراقبتشون کنه. نه اینکه اذیتشون کنه زجرشون بده و ظلم کنه.
لعنت خدا و همه مخلوقات بر زنده خواران و همه چیز خواران. امیدوارم کروناویروس ریشه همه ظالمین رو بکنه.
مستندهای حیات وحش هم که نشون این کفتار هست که شکارش هنوز زنده س و شروع کرده میخورتش و چقدر تو ادبیات دنیا به آدمای رذل میگن کفتار چرا که این کار کفتار رو رذالت میدونیم. در حالی که کفتار غریزه ش اینه و عصن شعور و عقل و شان آدم رو نداره. این ملل آسیای شرقی روی کفتار رو کم کردن.
امروزه به کسی بگی چینی یعنی از کفتار بدتری!
خدایا کسایی که ظلم میکنن به حیوانات رو لعنت کن و ریششون رو بکن.
شاید آدم وقتی بمیره یعنی بعد از مرگش دیگه از چیزی نترسه!
ولی وقتی بمیره که دیگه اختیار عمل نداره! ترس از یه حیوون درنده مهم نیست ترس از عاقبت یه فعل یه کار یه حرکت یه عمل مهمه.
اگه آدم میدونست کاری که میکنه چه صدایی ازش درمیاد اگه میدونست هندونه ای که پاره میکنه چی از توش در میاد دیگه نمیترسید از اینکه دست به انجام یه عمل بزنه.
حالا جالب اینجاس که از ترس و از عاقبت کار مهم تر اینه که تا وقتی بترسیم، دست به انجام نمی زنیم و «همیشه» در این ترس پیش از عمل زندگی خواهیم کرد!
انجام ندیم از ترس عاقبت کار یا انجام بدیم از ترس ماندن در ترس پیش از عمل؟