من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

به گرد اینترنت هم نرسیدیم :))

ما نفهمیدیم آخرش که کدوم امام زمون ولیّ ماست اونی که قراره با صلابت بیاد و عدالت به پا کنه یا اونی که مملکتشو نمی تونه از آسیب یه اینترنت فکسنی خرده پا دور نگه داره که اییییییقندر چاله می کنین و دست انداز میندازین تو راه این دیتاها و هی لاستیکشونو پنچر می کنین

نتیجه کاربردیش چی شد ؟ این شد که عبارت مملکت امام زمون کاربردهایی داره :)) از مثبت بی نهایت تا منفی بی نهایت :))

ای لعنت به هر چی خره دوپاس :))

دیگه اینترنت غیر قابل تحمل شده

یه روزی دسترسی به اینترنت رو با صفحه اول گوگل چک می کردیم ... حالا ... خب دیگه :)) بی زحمت اون دو تا نقطه رو بذارین اونور پرانتزها

هی خداییش اگه میخواین منو به خاطر چهارتا کلمه درد دل به عنوان سیّاس دستگیر کنین اعلام کنین تا همینجا بنویسم غلط کردم با خودم بودم اینترنت به این سورپیریزونی هییییچ جا پیدا نمیشه :)) بدو بدو اینترنت داغ فقط مواظب ماتحتت باش :)) لامصب خیلی داغه - جیییییزه

اینترنت پر سرعت مخصوص لاغر کردن سیستم تون - اینقدر سیستمتون بدوه و بهش نرسه از بس تند میره :))

دفترچه سوالات کارشناسی ارشد آی تی 92

خب دیگه ! دیدم دارن زور میگن دفترچه کنکور رو دارن می فروشن منم خریدمشو در اختیار دوستان قرار میدم.

مجموعه سوالات آی تی 92 سراسری دانلود کنین

یاد

اولین بار که با شعله حرف زدم شروع کرد و گفت سی سالمه ... فاصله ام رو تا سی سالگی به اندازه قله دماوندی که فقط اسمشو شنیدم تخمین می زدم، نگو تو جیب شلواری بود که پارسال خریدم.

یه حرف هم از کارگردان

اولا که هپی نیو یر :)

بعدشم اگه من کارگردان بودم، حالا که نیستم ;) اما توصیه می کنم به کارگردانای عزیز که تو دیالوگ ها حرف تکراری نداشته باشن، اکثر فیلم ها رو وقتی می بینم یه اتفاقی که توی فیلم افتاده رو ممکنه ده بار تو دیالوگ های مختلف تکرار کنن ! بابا اخبار ثیاثی رو هم اینقدر تکرار نمی کنن !

خب دیگه، فک کنم جای خالی وزیر ارتباطات تو خیلی از فیلم ها بوووووق می زنه :)) نه ؟


لازم به ذکر نیست اما خب دیگه ;) چند دهه قبل، دیروز امروز، اومدم که برگردم . عمرا یو آندرستند ایت. بیکاز خب دیگه س ایت ;)

اتفاقی برای دیدن چراغ

این خونه روشنه اما چراغی نیست

دنیام عوض شده این اتفاقی نیست


چرا مردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست

آزارم کن

من «دیدگان» رو به جای «دیدی آن را» می پسندم.

دیدگان را که تو خواندی به جهان یارترین ، چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین

باور

در هوایت پر گشودن باور بال و پر من باد شعله ور از آتش غم خرمن خاکستر من باد

بام شوق همدلی

گاه تنهایی صورتش را به پس پنجره می چسبانید

شوق می آمد دست در گردن حس می انداخت


تو دلم میگم هر توضیحی لذت شنیدن هنر نظم رو از بین می بره، ای کاش بین آدم ها، گفتگوها برخاسته از هنرها بود آآآآآآخ دلم گرفته اتفاقا عجیب هم گرفته


ادامه اون دو مصرع رو سهراب تو حجم سبز اینطور میگه

و بارها دیدیم که با چقدر سبد

برای چیدن یک خوشه بشارت رفت


آآآآآآآخ،

ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند


و اینجا چقدر باعث انبساط دریچه قلب ها میشه که میگه

بام ها جای کبوترهایی است

که به فواره هوش بشری می نگرند


می دونین چرا پشت دریاها شهری است ؟ چرا پشت تپه ها شهری نیست، پشت کوه ها پشت دشت ها چرا شهری نیست ؟ همون شهری که کاشان نیست و گمشده اس، چون اون شهر که کاشان نیست در دلی گمشده که به اندازه دریاهاست در نگاهی حل شده که خورشید به وسعت اون طلوع می کنه . همون سطح بزرگ . من از کدام طرف می رسم به سطح بزرگ . و ندا آمد بالاتر بالاتر .

چه دل پری دارم امشب

آره یکی بود می گفت و نترسیم از مرگ، من که می ترسم من که علی نیستم که بگم مرگ، برام خوشایندتر از سینه مادره برای نوزاد. من از حاصلضرب تردید و کبریت هم می ترسم :(

بیا و ظلمت ادراک را چراغان کن که 1 اشاره بس است به خدا قسم حیات ضربه آرامی است به تخت سنگ مگار بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را و عشق سفر به اهتزاز خلوت اشیاست و تنها عشق تو را به گرمی سیبی مانوس می کنه که در شبی که نگوییم چیز بدی است بتونی دست هاتو در حرارتش به اندازه یک حادثه بشویی آآآآخ در دل من چه چیزهاییست

خدایا انی اجدد له فی صبیحه ... عهد می کنم که یک روز، در این شب ها، مرگ بر بام شوق همدلیم بنشینه . بسا آدم ها که با مرگ، به اندازه شهری که کاشان نیست، عزت جاودان پیدا کردن .

زکی به خوارج

به مناسبت فیلتر شدن xda :( :( :(

امان از این هیتلرینگ

اگه یکی نخواد بره بهشت هم مجبوره از اینترنت پاک استفاده کنه :(

خداییش به قول محمود هم که شده خودتون گناه نکردین ؟

مادامی اینجا یه تعریفی داره ...

هیتلر هم به این خودسری و خودکامگی عمل نکرد واقعا که !


به خدایی که نمیشناسین قسم، که مسلمونی در بستر آزادی دست یافتنیه .


عینک آفتابی

از بس خدا نزدیکه و چشای من دوربین شده یا شایدم به خاطر عینک آفتابیه که زدم، دنبال خدا می گردم با دست کشیدن رو زمین - دور و برم .

شیش ساعت و نیم

اولا که شیش ساعت و نیم دیگه 90 میره به تاریخ می پیونده و دست ما هم از 90 کوتاه میشه و ما در سال 90 می میریم و به سال 91 کوچ می کنیم و دوباره متولد میشیم .

نمیخام تکرار مکررات بکنم و بگم سال نوتون مبارک، میثم اینجا همیشه لحظه هاتونو هم تبریک گفته.

امسال اصلا برای نوروز آمادگی ندارم ! انگار که اصلا نوروز تا چند ساعت دیگه تو راه نیس ! واسه همین یه چیزی به ذهنم اومده که وقتی آدم تو آب و هوای چیزی نباشه به راحتی می تونه از پنجره ای متفاوت، دیگران و اون چیز رو تماشا کنه، یعنی وقتی اصفهان داری زندگی می کنی، برای تو مسجد شاه عباس یه ساختمونی نیس که تو رو برای خودنماییش بکشونه نقش جهان !

یعنی وقتی ونیز نباشی می تونی ونیزی ها و تاکسی قایقی رو بفهمی چقدر با تاکسی پیکان و حالا چند وقته سمند، فرق داره !

هر وقت هر کسی میاد در مورد موضوعی حرف بزنه از قبل روش فک کرده و این باعث ایجاد امادگی میشه، اونم با اطلاعاتی که به احتمال قریب به یقین  تکراریه :) اما اگه یهو ازش در مورد موضوعی بپرسین که قبلا باهاش هماهنگی نشده، امکان اینکه حرف جدیدی داشته باشه :) خیلی زیاده.

واسه من امسال انگار نوروز جدیدتره !


عادت کردیم که تو تاکسی ماشینی بشینیم و نه تاکسی قایقی !


نوروزمون هم عادت شده ها، یعنی الان ببینین از فردا شروع می کنن به زور و با زحمت و با دلسردی و خودخوری و تنگ خلقی، میرن دید و بازدید . انگار که یه بچه رو به زور وادار کردی یه دفترچه 100 برگ رو مشق بنویسه :)

اگه به اندازه نوروز، نوروزی می کردیم و نه اینکه میوه و شیرینی و آجیلز بخریم و پز خریدهامونو بدیم، همون قول سهراب میشد "صبح ها وقتی خورشید در می آید متولد بشویم"


میگم تا حالا شده به جای اینکه پز خریدهامونو بدیم (هی وایسیم جلو آینه و هممممم) پوز خساستمون رو بزنیم و فقط همین تمبونی که الان خریدیم رو بدیم به یکی که نتونسته بخره :)

به خدا همین الان تو همین سال 91 و 2012 هستن کسایی که همین 500 تومنی که میدیم چیپس و چی توز موتوری تفریح می کنیم واسشون نون شب میشه :(


این همه که نوروز میشه و عید میشه و خاطره میاره و تکاپو تو ملت ایجاد می کنه باعث شده که ما رو هم به اندازه ای نو بکنه که از هزار تا دروغ و غیبتی که نقل و نبات فک جنبونمونه یکیشو فقط یکیشو بذاریم کنار.


بیخیال حرف زیاد هست تایپ منم از چشای شما سریع تره :)


در سال جدید ریگی از روی زمین برداریم ---> وزن بودن را احساس کنیم .

تحریم

در جریان جنگ صفین، در ابتدا لشکریان معاویه قبل از رسیدن یاران امام علی به صفین رسیدن و آب رو در دست گرفتن و بر امام و یارانش بستن . بعد طی دو بار درگیری (که لشکریان معاویه آغازگر اون درگیری ها بودن) یاران امام آب رو از معاویه گرفتن و یک بار به خاطر حقه ای که عمرعاص به راه انداخت آب رو واگذار کردن . اما در زمان هایی که امام آب رو در اختیار داشت، معاویه و لشکرش رو از آب محروم نکرد .

امام علی با این اخلاق، روحیه جنگ طلبانه لشکر معاویه رو به شدت کاهش داده بود .

این مطلب رو گفتم که اینو بگم :) من با تحریم نفت از سوی ایران علیه چند کشور (هر چند دشمن) موافق نیستم .

بیایید تکلیف خودمون رو روشن کنیم ! ما ایرانی ها نه در مرام ایرانیتمون این بی مرامی ها می گنجه و نه در اقتدای ما به ولایت علی . اگه ما حقیقتا به علی اقتدا کردیم، باید در پرتو مرام علی، مرام داری کنیم .

وقتی ما از کورش و آرش و فردوسی ها یاد کنیم و اون ها رو نمادین بزرگانی برای ایرانی ها قلمداد کنیم، چطور می تونیم سیاهی نفت رو به جای سپیدی عقاید این بزرگان برگزینیم ؟!


خلاصه اینکه اگه به ولایت علی اقتدا کردیم و یا اگه از فردوسی ها رگی به ارث برده ایم، نمی تونیم به دیگران نفت (و هر چیز دیگه) ندیم .

دلم از این پره که هم به علی اقتدا نکرده، شیعه می نامیم خویش را، و هم رگ و ریشه فردوسی منکر شده، فرزند خلفش می نامیم خویش را !

به یاد افسانه

پ ن :


بخشی از دعای عهد :

" اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا . . . "  خدایا به راستی من تجدید می کنم برای او (ولی عصر) در بامداد امروز و هر روز که زنده باشم، عهد و پیمان و بیعتش را که در گردن من است به گونه ای که هرگز از آن برنگردم و دست برندارم .





صبح ها وقتی خورشید درمی آید متولد بشیم .


صورتک و موسیقی شعر سهراب با اون چه که در پس صورتک و در وزن موسیقی شعرش پنهان کرده، تفاوت زیادی داره .
فرض کنیم هر روز صبح از نو متولد میشیم - -> پس هر روز یه آدم نو و یه روز نو داریم !
خب حالا شاید بگین که آدم نو که تازه متولد شده چطور می تونه با امام زمانی عهد ببنده که باید در گذشته با اون آشنایی پیدا کرده باشه و دانشی ازش داشته باشه :) و این دانش قبلی، با تولد در تضاد هست !
خب باید اینو بگم که وقتی تضاد هست که "متولد شده" چیزی رو باید از گذشته به خاطر بیاره، که بعد از تولد می تونه بهش دست پیدا کنه .
آگاهی نسبت به ولی عصر دانشی فطری محسوب میشه، و نه جسمانی .
فطرت ما دریچه ایست بی کران باز شده در علم ازلی .
پس چون آگاهی نسبت به ولی عصر فطری هست تولد و نو شدن رو نقض نمی کنه :)
تولدی از نو، بصیرت بخش و فزاینده هوشه .