من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

نا

ای وای بر آن گوش که بس نغمه این نای - بشنید و نشد آگه از اندیشه نائی


درک حضور

... پیش لبت باده نخواهم ...

لب بوس

بدهکار لب هاشی، از لحظه ای که بوسه بگیری. و تو تنها میتونی بدهکارتر بشی. اما اینو بدون که هیچ راهی برای تسویه حساب نیست.

سپید - من نه، دیده

اگه هیچی نمیام بگم اگه نقل قول میذارم سرمو پایین ننداختما! خدا بدونه که هنوز گیج شکوفه های بهار گذشته م. نه اینکه ترجیحم سکوت باشه! تقصیرم سکوت شده! نه اینکه حرف نداشته باشم، دارم به حرفای بزرگ گوش می کنم. چیزی منو خسته نکرده! بجز خودم. انگار تو خوابم پای نردبون نه می تونم ازش بگذرم و نادیده بگیرمش، نه عشق بالا رفتنش منو از پله هاش بالا میبره. برزخ نیستا! منم! دقیقا خودم! همون که داد میزنه: تو دریایی و من تنها غریق مانده در باران. اما کجا گم شدم، کجا گم شدنمو پیدا کردم عصن عصن عصن به پیدا بودن بدوی م، کنجکاوم! نه چوب دو سر طلام نه مثه اونم که راه پس و پیش نداره. انگار تازه دنیا قابل احساس شده! امشب روی زمین خاکی راه می رفتم، مطمئن تر قدم بر میداشتم! اونقدر سطحش با کف پام آشنا بود که انگار دو تا دوست قدیمی به هم رسیدن! با لامسه کف پام تعامل داشت. نگرانم نه برای امروز و نه برای فردا، برای دیروز. دیروز چقدر نابینا بودم. شکوفه فقط به معنی فرصتی دیگر نیست، چشم براهی خداست.

.

.

.

به حال "کفش هایم کو" پای نردبون.

چه ارتفاعی ^_^

بنگر به دل بشکسته ما

در پای خود ای مستانه می

فقط مست نباش

مست از باده ام، یا از آن نگه

خدای دوزاری

میدونی چقدر تنهایی؟

و خدا از تو نه بالاتر، نی

تنهاتر


خدا تنهاتره، از بس که هر چیزی "برای ِ" میشه، اما خدا "برای ِ" نمیشه ^_^ عجب خدای بی ارزشی!!! که لایق هیچ "برای ِ"ای نبود! به چه دردی میخوره عاخه این خدا!!! بع.له البته که من به با مرامی و با معرفتی دلم مطمئنم، به جون خر ملانصرالدین دلم مقصر نیس ^_* عمان عمان عمان که همه مقصرن جز من. حتی تو مقصری عما من نع.

در این لحظه که دارم یه موزیک فول درام می نیوشم، انزجارمو از تو که هیچ وقت مقصر نیسی اعلام میکنم. و همینطور از تو که خدات تنهاست. حالم ازت بهم میخوره.


پشت دریاها حتما شهری هست که چینه هاش به اندازه ده بالادست کوتاه باشه... فقط تو را چشم در راهم.


آیینه هم نشدیم که خدا یه بار زلفاشو با ما تراز کنه.

چش چرون هم نشدیم که خدا رو بچریم.

پفففففف! عجب عاااادمی! واق عن که مستحقیم اوووونقدر خدا با شکوفه هاش عشوه کنه تا تو دلمون جلوه کنه.


خسته ام. از چه دلتنگ شدم؟ یک نفر دیشب مرد ^_^

_ میثم جونم عزیزم دلتنگ نباش تو هم مثه خر ملانصرالدین عاخرش چاردست و پات میره بالا. 

_ ولی من میخوام مثه یه زنبور عسل بمیرم. مبهوت شکوه شکوفه باشم. و...

یکم وراجی

هاهاهاهاها خع.لی وخ بود نوراجیده بودم. یوهاهاهاها

پروفایلمو عاپ کردم یوهاهاهاها

خابم میاد یوهاهاهاها

دلم برای شعله تنگیده، نامرد: خب آره دیگه ^_^ یهو آذرخشید و گم و گور شد!

یه سوال:

در کدام دو حالت زیر، بیشتر احساس تنهایی میکنی:

کسی نیست که دوستت داشته باشد

کسی نیست که دوستش داشته باشی


هی روزگار، کی بلده دشتی بخونه؟


یه اسکناس هزار ریالی دارم، یه دونه س! شاخ نشی، دهنت عاب بیفته! یه دونه س! دیدم پشتش به انگلیسی نوشته Islamic Republic Of ... عما به فینگلیش نوشته Bank Markazi فک کنم اونموقع ها نمیدونستن که بانک مرکزی رو میشه ترجمه کرد! یوهاهاهاهاها


اینم یه بیت شعر قشنگ تقدیم به اونایی که دست کم یه بار یه چیزی تو دل بیفرارشون رفته، خلد گر به پا خاری آسان برآید - چه سازم به خاری که در دل نشیند. با آرزوی سوراخیدن دل کوفتی اونایی که بیقراری نکشیدن. یوهاهاهاهاها

مردی به نام هیرو رو اگه گیر آوردی ببین.

غریزگی

باد صبا بر گل گذر کن از حال گل ما را خبر کن

من که دوس دارم

می دونم یه روز میای، عمریه بی قرارتم - انتظار تو و بی تابی رو خیلی دوس دارم

دوستت دارم

عصن کاری ندارم که این واقعیت داره یا فقط یه خیاله. واسه من این شگفت انگیزه که چه روح لطیفی داشته که تونسته چنین چیزی رو درک کنه، حالا واقعیت بوده و درک کرده یا اینکه در سیر خیال این رو درک کرده و برای خودش ملموس شده. این لطافت روحش که ایمان به چنین درکی رو بهش داده تا این مصرع رو تو شعرش بیاره منو دوست دار خودش میکنه


شاعری را دیدم هنگام خطاب به گل سوسن می گفت شما



بالای بام

هم از دست دادنیه هم به دست آوردنی


شرافت.

هااهاها

آزمودم عقل دور اندیش را، بعد از این دیوانه سازم خویش را

دوس داشتم