من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

وقت عاشقی پول تو جیبی رسوا میشه

ما آزاده متولد شدیم ؟ اصلا خدا آدم رو آزاده آفرید ؟

آخه یه حرفی هست که میگه هم آره هم نه، ضد و نقیض میشه یعنی هم آزاده متولد میشیم و هم آزاده متولد نمیشیم !

آزاده متولد میشیم از خودمون، میثم از میثم آزاده است، وقتی متولد شدم اسمم رو هم نشنیده بودم اصلا خودمو نمیشناختم ! ولی حالا تا اسمم رو یه جا صدا می کنن یا یه جا اسمم رو می بینم، آب از نافم راه میفته . . .

آزاده بودم

اما اون آزادگی مثه پول تو جیبی بابا دادی بود :) مثه مسلمونیم :) مثه علی دوستیم

پشت دریاها شهری است امان از این قایقه که تهش سوراخه

قایقی خواهم ساخت شایدم آدمی خواهم ساخت - بی نام، بی نامی گوهری بود

نشنیده ای که مرده ها رجز فتح بخوانند ؟ مثه شمع، شمعی که ته می کشه دیگه روشناییش به دست آدمیزاد اسیر نیست !


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد