It's never been unexpected though and also I have a feeling it's not accidental.
let say it's planned. yes it is.
some kind of aperture is opening;
I can feel that.
I must get prepared for the message.
باغ انباشته از تپش و نجوا و زمزمه است
لبریز از هیاهوی حیاتی مغرور
همه، بجز درخت گلابی
که با بدنی خاموش
و دست های خالی
میان آن همه ولوله و رویش ایستاده
و گوشش بدهکار به ملامت این و آن نیست.
حقیقت سنگین است.
از بار حقیقت است که ستاره معکوس می شود. ما اصل مطلب را ندیدیم و سایه ستاره را سیاه چاله نامیدیم. پایداری ش، استقامتش و از هر چیز مهمتر انتخابش مجذوب کننده است. هر چیز که از نزدیکی هایش رد شود جذبش می شود.
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
زیاده خواهی یعنی خواستن تو
تقریبا تمام نبوغ من صرف یادگرفتن شد؛
من از روزی که چشم باز کردم همیشه ساقه معنی را وزش دوست تکان داده است.
دیدن یا نشان دادن، مساله این است.
پاسخ آمد: هرگز ندیده ای. آنکه ببیند چشم دگران خواهد شد آنکه بشنود گوش دگران خواهد شد. آنکه رفته باشد دلیل دگران خواهد شد.
از ابراهیم برایم بگو
داشتم زبان کار میکردم به یه ضرب المثل رسیدم که میگه:
Trouble shared is a trouble halved
مضمونش اینه: مشکلتو با کسی در میون بذاری، نیمی از بارش کاسته میشه.
داشتم قطعه زیگوئنروایزن رو از ساراساته گوش میکردم و این ضرب المثله یادم اومد و باعث شد به این فکر کنم که اگه یه چیز لذت بخش رو با کسی به اشتراک بذاریم چی میشه ^_^
یه ضرب المثل از خودم در آوردم
Joy shared is a joy multiplied
به نظر من به اشتراک گذاشتن خوشی، خوشی رو چندبرابر میکنه
راحت صدقه بدید
کرامت برای تکثیر کرامته
تو خرج کردن کرامت سخاوت داشته باشید
اگه باخ آهنگ هاشو با ما به اشتراک نمیذاشت ما دنیای غم انگیزتری می داشتیم
شادی ها رو با به اشتراک گذاشتنشون تکثیرشون کنیم
دلیل شادی ها رو به دیگران هم بدیم
کسی پیدا نمیشه که با مشکل تصمیم گیری دست و پنجه نرم نکرده نباشه. هر کسی در یه سطحی اینو تجربه کرده که نمیدونسته چه کاری باید بکنه.
واقعا چه باید کرد؟
عجیب اینه که من هر نسخه خوبی که برای خودم می پیچم تمام هستی علیه این نسخه بسیج میشن تا من نتونم سر سوزن حرکتی بکنم! حتی گاهی هستی اونقدر قدرتمندانه وارد عرصه میشه که منو چند گام به عقب هل میده!
یه روزی یه مطلبی نوشتم به نام اسپاسم و تراکم درباره چرا جریان داریم چرا هستی جریان داره؛ انگار من چرای جریان پیدا کردنم رو از کف دادم!
بذار یه مثال بزنم شاید بتونم بدترش کنم :)) از بس قشنگ توضیح میدم لابد مثال بزنم بدتر هم میشه D:
اگه یکی بهت بگه دوس ت دارم و طوری بگه و در سالیان دراز طوری رفتار کنه که جای هیچ شکی در مهرش باقی نمونه اما به هیچ وجه من الوجوهی راه بهت نده که تو مهر و علاقه ت رو ابراز کنی، چی میگی اونوقت؟
به نظرم تونستم بدترش کنم ^_^
اینکه فهمیدن خوبه خب درش شکی نیس. فقط من از کلمات انصاف و عدالت یه سوال دارم: چرا کسی باید تمام درجات کامروایی رو بفهمه و کسی تمام درجات ناکامی رو؟ کسی تمام یا بخشی از درجات راحتی و کسی تمام یا بخشی از درجات سختی رو؟
یه چیزی جواب بده که حرف خودمو که تو پست قبلی گفتم قبول کنم. یا لااقل برعکسشو بهم نشون بده. اما نگو: جام می و خون دل هر یک به کسی دادند... یا در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود و...
چرا میگی اگه کسی با تو دوستی کرد بپذیر و باهاش دوستی کن ولی اگه کسی با تو دوستی کنه میندازیش تو چرخه مصائب و گرفتاری و مشکلات؟ چطور منطقی داری تو؟ احسنت به انتخاب نام مغرور برای خودت.
...
پاسخ آمد: طالب حقیقت، قدر پاره های حقیقت را می داند خواه بر لب مرداب و در بن خار باشد خواه در آغوش یار و در تقاطع لب ها باشد. پاره های حقیقت با هم برابرند. آنکه طالب حقیقت است از دریافت هر پاره ای از حقیقت مست می شود، اگر مست نمیشوی از آنجاست که حقیقت را قدر نمیدانی. شکوه میکنی، چرا میاوری و دلیل میخواهی شاید طالب چیزی بجز یا در کنار حقیقت هستی.
نبیند مرا زنده با بند کس
که روشن روانم بر این است و بس
ابراهیم هم همینو میگه و میره بت ها رو میشکنه؛ که «روشن روانم» بر این است و بس.
من از سرد کردن آتش برای ابراهیم فهمیدم که تو چقدر سزاوار اعتمادی.
چه پیانویی میزنه هوروویتز ^_^ ترکیب هوروویتز با شوبرت ^_^ چه ترکیبی ^_^
نه! من برای مردن آماده نیستم
حتی اگه این دری بروی من باز کنه که خدا عاشقانه پشتش منتظرم ایستاده باشه
خدایا من عمر نوح رو میخواستم و میخوام
میخوام جریان داشته باشم و به همه سلام کنم با همه دوستی کنم به همه دست بدم همه رو بغل کنم همه رو ببوسم همه رو دوست داشته باشم به همه تقسیم بشم
آخ که چه سینه سنگینی دارم از اینکه نتونستم باخ بشم نتونستم سهراب بشم نتونستم برای خاک ارث بذارم
توصیه میکنم:
چیزی که نمیفهمید رو به خورد روح تون ندید
مسلما چیزای بی مزه و کم عمق نباید خوراک روح تون باشن
نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست و کتابی که در آن یاخته ها بی بعدند
بیاید با هم یه قرار بذاریم، فقط همین یه قرار. و برای همیشه این قرار رو نگه داریم: برای دوست داشتن، هیچ فرصتی رو از دست ندیم.