گفت من آدم رو باور دارم.
تو منو قبل از اینکه خودم خودمو باور کنم باور داشتی.
منو گذاشتی وسط همه بلواهای هستی که عملا بهم اثبات بشه من از پس همه مشکلات بر میام.
این ما هستیم که به تحت آزمون قرار گرفتن نیاز داریم.
به قله های مرتفع مشکلات نیاز داریم تا از اونها بالا بریم و افق هایی جدیدتر و دورتر رو بیابیم.
تا خودمونو باور کنیم.
ابراهیم قبل از پرتاب شدن درون آتش قطعا همون ابراهیم بعد از پرتاب شدن در آتش نیست.
اگه خدا ابراهیم رو پرورش داده پس آگاهه که با آتش چه میکنه ولی این ابراهیمه که باید پوسته جهان کهنه ش رو بشکنه و به جهان جدیدش وارد بشه. جهان جدیدش چیزی نیست جز باوری عمیق تر به خویش.
یاد متریکس و نیو افتادم...
چرا «همیشه» دست ما کوتاه و خرما بر نخیل؟ چرا همیشه؟
اگه دو تا دکمه روی بدن ما وجود داشت یکی برای مرگ آنی و دیگری برای زندگی جاودانی که هر کدوم رو به دلخواه خودمون میتونستیم فشار بدیم اونوقت بعد از مثلا 50 سال هر کدوم رو چندبار فشار داده بودیم؟
قبول که زندگی خالی نیست سیب هست... تا شقایق هست زندگی «باید» کرد. مساله من این نیست که بخوام زندگیمو پایان بدم یا پایان یافته ببینم مثلا خسته شدم یا درمونده یا نا امید یا به پوچی رسیده باشم یا هرچی... مساله اینه که «رضایت من» کی محقق میشه.
به هیچ عنوان به من نگید که رضایتت رو در گرو آروزهای دور و دراز نذار. این حداقل چیزیه که در قلمرو خاص و مخصوص خودم میتونم تمنا کنم بی هیچ غل و غشی بی هیچ خدشه ای و پاک.
این حرصِ ثواب شما رو اگه به دزوخ نبره قطعا به باغ و جنت و بهشت و اینجاها هم نمیبره.
در مقابل یک درخت میایستیم.
چیزی که تو در درخت میبینی با اونچه که من میبینم یکی نیست.
این اثبات میکنه کثرت وجود داره.
در همین حال، وقتی شروع میکنیم به بیان اونچه که داریم میبینم، رگههایی از وحدت در کلام ما ظاهر میشن.
وحدت هم بواسطه شکل جسمانی ما قابل اثباته هم بواسطه رفتار ما و هم بواسطه بیان ما از مشاهدات.
در مثال نگاه کردن به درخت، وحدت بواسطه بیان مشاهدات اثبات میشه. در حقیقت ما خودبخود به وحدت اعتراف میکنیم.
تفاهم: هر چقدر در سابقه، دو نفر بهم شبیه باشن، در مشاهده به هم نزدیکتر میشن. و برعکس. انسان بخاطر خودپسندی (بطور کلی خویش گرایی) قائل به صحت مشاهداتی نیست که منطبق بر مشاهده خودش نباشه. بنابراین بدنبال «تفاهم» میره و فرصت بهرهمندی از مشاهداتی رو از دست میده که احتمالا هرگز قادر به تجربهاش نخواهد بود.
اینه که آدم تنهاست.
در عمل، آدم همگرایی میکنه و فقط به تفاوتها توجه میکنه و در عین حال از تنهایی میناله؛ چه تناقضی!
پروردگاری: شکل ما و رفتار ما اعترافیست بر وحدت که فراتر از اختیار ماست. هر چیزی به نوبه خود و بواسطه شکل ظاهری خود به وحدت
گواهی میده. پروردگاری هستی بخشیدن نیست بلکه هستی رو در امتداد کمال قرار
دادنه. من نمیتونم طوری وجودم رو رقم بزنم که در تمام ابعاد خط بطلانی باشم
بر وحدت، این از پروردگاری خالق منه.
آیا این نشانهای از تسبیح اجزا عالم نیست؟
لازمه شکل گرفتن آخوند درباری، دربار شاهنشاهی نیست.
آخوند درباری آخوندی است که در فتوایش بجای عدالت، منافع حاکم را لحاظ میکند و خلاص.
تنها چیزی که در این مملکت بین اقشار و طبقات مختلف جامعه به عدالت تقسیم شده خفقان است.
امروز سر راهم، طرفای پارک هشت بهشت، چند دقیقه ای منتظر بودم و اونجا قدم میزدم.
یه جای پر رفت و آمد، از همه جور تیپی
منم که طبعا آدم زل زننده تو جزئیات ملت
یه جفت آدم از کنارم رد شدن
بعنوان یه آدم بهشون حسودی کردم
به هماهنگی قدمهایی که کنار هم میزدن
به اون بقبقوهای سری و ناب
به گره های نگاه هاشون
و لبریز از اشتیاق
the desire to find companionship درونم شعله کشید
یه انیمه خاص هست به نام the red turtle که از میل یافتن همراه وصفی آشنا با درون داره.
-وقتی به این نتیجه رسیدم که آرمان من در ید قدرت من نیست
-زندگی رو به دهندش واگذار کردم
-نخرید.
هر که دل آرام دید، از دلش آرام رفت، چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت.
هر که در حافظه چوب ببیند باغی، صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند.
هر چیزی اگه به مقدار زیاد موجود باشه ارزشی هم نداره
اما این قاعده تو دنیای آدما (متاسفانه) همه جا صادق نیست
هر چیزی بین مردم زیاد بشه مردم خواهانش میشن و رواج پیدا میکنه
چرا؟؟؟
شاید چون به دست آوردن چیز خوب مثل اخلاقیات خوب خیلی سخته و درکش هم سخته و حفظش هم سخته
گاهی اوقات ما خوب نیستیم و دیگران هم ما رو نمیخوان
اما چون هر گردی گردو نیست میشه گفت هر وقت ما رو نمیخوان دلیل نمیشه که ما خوب نیستیم شاید ما فقط رواج پیدا نکردیم =)
مردم از هر چیز ناخوشایندی که درکش بکنن می گریزن مثه فقر اقتصادی
اما اگه می بینی از فقر فرهنگی کسی نمیترسه بخاطر اینه که درکش نمیکنه
حالا کدومش ترسناک تره؟ ^_^
اگه یه روز دروغ گفتی و نترسیدی بدون که خیلی سقوط کردی
اگه یه روز کاری که باور داری درسته رو علیرغم ناهمسویی با دیگران انجام دادی، روح تو در اون روز سبک ترین بار رو به دوشش احساس خواهد کرد
ای بد به حال اونایی که خوبی ها در جامعشون دچار فقر ترویج میشن
گفت اینکه سر آدم بیگناه رو لب جوی آب میذارن و می برن دلیلش اینه که ما اونها رو به گل شدن آبی که پای سپیدار میره و نان خشک درویشی رو نرم میکنه نگران نکردیم و دل اونها رو به این لطایف لطیف نکردیم.
Courage isn't just about being brave.
Courage is daring to do what is right, in spite of the weakness of our flesh.
From The Help.
هیچ چیز به اندازه بی عدالتی ناامیدی به بار نمیاره.
چرا هیچ چیزی زیباتر از شکوفه نیست؟