من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

دریچه های احساس رو باز کن

اینکه کسی تو رو دوست داره نخوتی نداره. اینکه تو کسی رو دوست داشته باشی ستودنیه. دوست داشته شدن کار تو نیست کار تو دوست داشتنه. مادامی که چشمه دوست داشتن در تو می جوشه سرت رو با افتخار بالا نگه دار.


to say what really mattered

to say how much I loved you

how grateful I was for every moment I was with you


همه ش مال خودت

پر کن پیاله را

که این آب آتشین

دیریست ره به حال خرابم نمی برد

اونور سکه

من ایمانم امشب به وجود خدا و روح کامل شد ⁦:-D⁩

نتیجه گرفتم هیچ قدرتی در جهان نمیتونه وجود داشته باشه که بتونه اینقدر یه ادم رو در سیطره خودش قرار بده. سختی و مشقت براش رقم بزنه و برکت رو از همه چیزش بگیره. مگه اینکه قبول کنیم که خدا هست. در اینصورت میشه چنین قدرتی رو در دست خدا تصور کرد.

از طرفی، اینکه یکی میتونه این حد از فلاکت رو تحمل کنه واقعا به پشتوانه جسم و روان نیست و باید چیزی ورای این جهان داشته باشه که با هر بیچارگیی بتونه دست و پنجه نرم کنه. بنابراین باید گفت اون چیز ماورایی رو هم باید پذیرفت که هست. بله روح هم هست.

فقط نمیدونم خدا لجبازی هم میکنه یا نه ⁦:-|⁩

سبابه سوسک

اگه همین جوری ادامه پیدا کنه به یک مورد بیهودگی خلقت میتونم یقین پیدا کنم. روزهایی رو یاد دارم که پازل بیهودگی خلقت بعضی چیزا رو می چیدم مثه سوسک فاضلاب. روزگار آینه رو داره می چرخونه و عن قریب که اشاره ها در جامعه سوسک منو هدف بگیرن تا یکی از موارد تجربی بیهودگی خلقت رو به هم نشون بدن.

سقف زندگی برای بعضی ها اونقدر کوتاه میشه که خزیدن هم ناممکن میشه. برای ادامه حیات چاره ای بجز رژیم فکری گرفتن نیست!

پیامد انتخاب پایان ندارد

من یه آدم معمولی و پایین تر از سطح متوسط ایرانی جماعت هستم.

بعد از فراغت از تحصیل، دو مسیر شغلی برام میسر بود: دولتی و آزاد. یه موقعی به هر دوش فکر میکردم که هم یه شغل دولتی داشته باشم و هم یه شغل آزاد در کنارش. وقتی به مرحله انتخاب رسیدم، زمانی بود که هیچ فکر تازه ای در مورد شغل نکرده بودم و بنابراین همون ایده قبلی رو پی گرفتم. مدتی گذشت و نتونستم شغلی دولتی به دست بیارم. در اون موقع یه مقدار تغییرات داشت تو وجود من شکل میگرفت. شغل آزادی که از قبل بهش فکر کرده بودم رو برای اجرا برنامه ریزی کردم. فیلد تحصیلی و شغل مورد نظر یه مسائل خاصی برای خودش داشت. هنوز تغییرات در وجود من داشت ادامه می یافت. اینجا استپ کردم زدم روی ترمز. نمیدونم سنگینی چه فکری روی زانوی پای من افتاد و ترمزمو کشید فقط میدونم استپ کردم. مسائل ناجوانمردانه ای در پس شغل آزاد مد نظرم و همچنین تخصصم وجود داشت. در همین دوران بود که روزی دیدم روی خط قدیمیم که تو پرونده تحصیلیم به دانشگاه داده بودم یه تماس ناموفق ثبت شده. همیشه تماس های ناموفق رو خودم میگیرم تا اگه کسی کاری داشته بتونم باهاش صحبت کنم. بهش زنگ زدم، شنیدم: مرکز کنترل نمیدونم چی چی داده... یادم نیست دقیقا چی گفت فقط فهمیدم از مرکز مدیریت راهبردی افتا تماس گرفته بودن. با اپراتور صحبت کردم گفت نمیدونم کی بهت زنگ زده. مدتی گذشت و بار دیگه تماس گرفت و بار دیگه و بارهای دیگه و همش ناموفق (چون هیچ وقت اون خط قدیمم رو دنبالم نمیبرم). حدودا یک سال تا یک سال و نیم تماس میگرفت تا یکبار اتفاقی اون خط پیشم بود و صحبت کردیم و متوجه شدم که برای شغل نمیدونم چی چی به یه تحصیل کرده آی تی نیاز دارن. خب من رزومه نفرستادم. پی اون شغل نرفتم. نمیرمم. شباهت دلیلم برای رد این شغل و کنار گذاشتن اون شغل آزاد و عدم ورود به شغل دیگه ای مبتنی بر تحصیلاتم به اندازه پیوند بین دو برادره.

من یه آدم معمولی و پایین تر از سطح متوسط ایرانی جماعتم. بیکارم. درآمدی ندارم؛ امکانش بود و هست که داشته باشم. من فقط انتخاب کردم که به استثمار فکر کمک نکنم.

Smith: You must be able to see it, Mr. Anderson

!You must know it by now-

!You can't win-

!It's pointless to keep fighting-

?!Why, Mr. Anderson? Why? WHY DO YOU PERSIST-

.Neo: Because, I CHOOSE TO

همه اختیاری که آدم داره اینه که سر چند راهی ها امکان انتخاب کردن براش میسره. درستی راه صعب العبوری هستش که خیلی کمرنگه؛ لا به لای راه های راحت و پر رنگ و پر زرق برق که هر کدومشون به هزار دلیل موجه جلوه داده میشن مهجور و بی رهگذر گم شده. تو بحبوحه انتخاب راه نباید یادم بره که هیچ انتخابی از بین نمیره. انتخاب موجودیتی هستش که از لحظه خلق تا پایان جهان باقیست. انتخاب نامیراست. تولدش به اراده آدمه اما مرگ نداره.

گیاه خیال من، قد بکش

هر کس جایی رو برای رسیدن در نظر گرفته و زندگیش رو داره برای رسیدن می گذرونه. میشه گفت رسیدن به اونجا داره زندگی رو سوهان می زنه یا عصن راه رسیدن به اونجا سوهان زدن زندگیه ~_~ زندگی کردن همه پتانسیل آدمه. همه چیزی که آدم رو از آغاز تا انتها در خودش جا میده تا حداکثر کمال رو بهش ارزانی کنه مثه جا دادن تنور به خمیر. جایی برای رسیدن، همممم، هر چقدر دورتر باشه زندگی بیشتر سوهان میخوره.

آیا زندگی به تنهایی معنی داره؟ یا در شرایطی که به یه آدم تعلق داشته باشه میشه تعریفش کرد؟ زندگی تو، زندگی من، زندگی یه آدم. زندگی در حالی که خودش متعلق به آدمه، آدم رو معنی می بخشه. آدم بدون زندگی، نوزادی هستش که به محض تولد می میره.

سوهانی که به زندگی میخوره عملا سوهانی هستش که به آدم میخوره.

جایی برای رسیدن برای بعضی ها نزدیکه و برای بعضی ها دور.

و من معتقدم اونچه که اونجا رو دورتر میکنه آرزوئه.

کی چه میدونه که وقتی خودشو صرف رسیدن به اونجا میکنه، در انتها قراره با سوهان خوردن، به چه شکلی در بیاد! گرچه همه به اون شکل انتهایی خودشون عشق و غرور می ورزن. اون رو حالت کامل و کمال خودشون میدونن ~_~

خدا توانایی آرزو کردن رو به آدم هدیه داد وگرنه هیچ مطاعی و هیچ طمعی در همه جهان ها انسان رو خودخواسته به دام کمال نمیتونست بندازه.

قد بکشیم به سمت خوبی ها مثه یه گیاه به سمت نور. خوبی ها رو سرک بکشیم. این کار مرز خیال های خوب رو گسترش میده. خیال رو عاشق خوبی ها میکنه. و یادمون باشه که خیال بستر آروزئه.

و آرزو کنیم ^_^ فقط یک آرزو. یک آرزوی دور.

چشم باز کن

من سال ها نماز خوانده ام.

بزرگترها می خواندند، من هم می خواندم.

در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند.

روزی در مسجد بسته بود.

بقال سر گذر گفت:«نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید»!

مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد.

و من سال ها مذهبی ماندم ، بی آن که خدایی داشته باشم.


به نقل از سهراب سپهری،

کتاب «هنوز در سفرم» به اهتمام پریدخت سپهری.

واقعا که از ماست

اف بر ایرانی جماعت. همین. دلار میشه 14 (عصن این جمله دلار چنده مزخرفه ولی دیگه شایع و رایجه بدبختانه) بعد کیف میکنیم که ماشینمون (اونی که داریم نه اونی که نداریم و قصد داریم بخریم) گرون شده. یه خنده از اون پایینای دل میکنیم اینجوری =) به به. مغازه داره کیف میکنه که 30 تا گوشی خریده بوده 50 تومن حالا شده 150 تومن بازم از اینا =) به به. از دلار که بگذریم، اگه تو یه رسانه غیررسمی آشغالی شایعه کمیاب شدن پیچ کمک فنر پیکان رو بخونیم هجوم میاریم هر چی پیچ کمک فنر واسه هر چی ماشین هست رو میخریم =) کیف میکنیم عصن. از همه میزنیم جلو به به. طرف (فامیل دورمونه) بالای 70 درصد جانبازی داره دو سه تا شغل داره خونه ماشین همه جوره تامینه. همه چی هم عمده میخره من جمله برنج. یادمه چند سال پیش شایعه شد که برنج هندی کمیاب شده به به =) فرصتی برای نشون دادن شعور و لیاقت ایرانی جماعت =) کیف میکردن ملت میرفتن تو صف می ایستادن و هییییی برنج میخریدن. این طرف هم خودش گفت که 7 تا گونی داشتیم مکررا هیییی رفتم تو صف و هییی برنج خریدم الان 20 تا گونی داریم به به =) درود به شرفت که نشون دادی ایرانی هستی. خودمون، منظورم از خودمون خود ملت هست نه دولت، به مسائل و مشکلات دامن میزنیم بعد شیعه علی هستیم که میگن دین فقط اسلام فرقه فقط شیعه علی. به منکر علی بگو نماز خود غذا (املاشو بلدم خخخ) کند خخخ واقعا غذاست این دولا راست شدن و عین غین کردن و بلغور کردن کلمات مبهم عربی نه عبادت. ایرانی بد، بمیر و مرز خریت و جهل رو به فراترها نبر خواهشا. مردشور خودمونو ببرن که به چه ستمگرایی رای دادیم (به خیال اینکه فلانی شعارش عدالته و یا فلانی به روابط دختر و پسر آزادی میده خاک بر سر خودمون خاک سیاه بر سرمون عه عه عه عه عه) که یوغ فرمانبری به گردنمون ببندن و هر غلطی میخوان با اقتصاد بکنن آب هم از آب تکون نخوره. از ما جیک از حاکم مجازات. در کمتر از یک دهه، ارزش پول توی جیبمون 8 برابر کم شده! به خدا قسم یه قرن دیگه مردم میگن این کاهش پول ملی در دهه 90 شایعه بوده است مگر چنین چیزی ممکن است؟ به قول یکی از بروبچز میگفت من دیگه ایمانم به امام زمون کامل شد چرا که اگه تو امریکا یک دهم این فجایع اقتصادی رخ میداد کلا نابود و محو میشد ولی اینجا آب از آب تکون نخورده مملکت مثه ساعت داره کار میکنه مگه میشه چیزی به جز قدرت ماورایی امام زمون رو تصور کرد که مملکت رو میچرخونه هاهاها

از این وضعیت استفاده کنیم و صفت «دنده پهن» رو شرح بدیم ههه دنده پهن به کسی میگن که هر چقدر میدوه بازم از تورم عقب میفته در این حال باز هم از اوضاع راضیه. ما رو به بدبخت و خوار بودن خو دادن.

نقدینگی و بی عرضه گی

نمیتونن برای صرف نقدینگی جهت ایجاد کنن و نمیتونن برای نقدینگی محل خرج پیدا کنن تنها راه چاره رو در این می بینن که نقدینگی رو کم کنن. از اونجایی که روشون نمیشه حقوق ها رو کم کنن خخخ دیگه والا این یکی رو روشون نشد خخخ ارزش نقدینگی افراد حقیقی رو کم میکنن با افزایش نرخ دلار. تنها قدرتی که میتونه ارزش ریال رو کم و زیاد کنه عاغایون هستن که هر بار یه بی انصاف پیدا میشه و به بهانه ای این کار رو انجام میده. این جدیدترین شیوه در کاهش نقدینگی یه جامعه س که تنها و تنها از عهده عاغاهای ایرانی بر اومده و بس. تاریخ به خودش چنین تدبیری ندیده.

پایان سال 96 شما 100 میلیون تومن و یک قدرت خرید مشخصی داشتی الان هم 100 میلیون تومن داری اما قدرت خریدت 60 درصد کاهش پیدا کرده. این دقیقا همون اتفاقی هست که وقتی نقدینگی هات کم بشه رخ میده. فرض کن 100 تومن داشتی الان 40 تومن داری، 60 درصد قدرت خریدت کم شده. گفتن اگه نمیتونیم پول مردم رو ازشون پس بگیریم، در عوض، میتونیم ارزشش رو کم کنیم، نمیتونیم؟ میتونیم یوهاهاها به قول اون قبلیه: میشه... چرا نمیشه؟ خخخ میشه :))

بعد جالبه که حتی با این کار هم تز مسخره شونو که میگه «افزایش نقدینگی باعث افزایش تورم میشه» رو نتونستن دفاع کنن و عن قریبه که ایران از شدت تورم یا بترکه یا به مرز بی وزنی برسه و بره بالا خخخ

اگه تورم هنر میبود قطعا ما بازم آخرین می بودیم از بس لایقیم لامصصصب پفففف

نقدینگی کویت چند برابر ایرانه؟ تورمش چقدره؟ سرانه ش چقدره؟ دهک هاشون چطوره؟ رفاه اجتماعیشون مگه از اسکاندیناویایی ها بالاتر نیست؟

به قول سهراب: «چیزهایی هست که نمیدانم، میدانم که...» منم میدانم که تنها موردی که باعث شد اینشتین کران حماقت بشر رو مشرف به بی نهایت بدونه چهره جهل ایرانی جماعت بود که از پس تیپ حسابی (از پیشرفته ترین نوع ایرانی) مشاهده کرده بود خخخ

مرز کفایت در حماقت به دورترین فاصله ممکن توسط ایرانی جماعت فرستاده شده و قطعا پس از چند میلیارد سال آینده و تداخل دو کهکشان راه شیری و اندرومدا باز هم ایرانی ها مدال تیتانیوم و ابرقهرمانی این فیلد رو حتی به اعراب جاهل تر از خودشون هم واگذار نخواهند کرد.

ادامه قر و غیره

شنا تو رودخونه ⁦B-)⁩

کار خطرناکیه، از ما گفتن بود ⁦:-D⁩

از تایپ قر و اطفار ادامه دارد

اینبار به طبیعت و چشمه تخت سلیمون می رم یوهووو


از تایپ قر و اطفار

کوه می نوردیم ههه

توهم درستی

تبادل کلمه بین زبان ها همیشه رایج بوده و به نظر میرسه ادامه داشته باشه. بعضی ها با این روند سر عناد دارن بعضی ها هم موافقن. من از جمله موافقین هستم :) به نظر من، در تبادل کلمه یک مساله اساسی و خطرناک وجود داره که متاسفانه بهش پرداخته نشده. اونهایی که با تبادل کلمه مخالفن مساله ای که مطرح میکنن در رابطه با از بین رفتن کلمات خودی بخاطر جایگزین شدن با کلمات بیگانه س و نظرشون اینه که اگه روند ادامه پیدا کنه از زبان خودی چیزی باقی نمیمونه بجز ساختار جمله و دستور زبان. حالا اول باید از این افراد پرسید که اصلا ریشه همین کلماتی که یک زبان داره به کجا برمیگرده! خواه زبان خودی رو فارسی خواه انگلیسی یا عربی یا هر زبان دیگه ای در نظر بگیریم.

مساله ای که مد نظر منه، در رابطه با درک و کاربردی هستش که کلمه بعد از تبادل در زبان جدید پیدا میکنه و در پس این فرایند، افراد متکلم به زبان جدید بر اساس درک و کاربردی که از کلمه تبادل شده دارن اقدام به درک متون زبان مادر کلمه میکنند. جالبه که هر چقدر تشابهات دو زبان بیشتر باشه تبادلات کلمه بین اون دو زبان بیشتره. مثلا برای فارسی و عربی (البته جنگ ایرانیان و اعراب شاید تاثیر بیشتری در تبادل کلمه بین این دو زبان داشته) بخاطر همپوشانی های حروف الفبا و تشابهات زبانی بسیاری از کلمات (حتی همین واژه «کلمه») تبادل پیدا کرده ند. متاسفانه مساله ای که مطرح کردم در درک و کاربرد کلمات عربی رخ داده. به طوری که اولا ما درک درستی از بسیاری از کلمات عربی نداریم ثانیابراساس این درک غلط اقدام به ترجمه متون عربی کرده ایم!

بعنوان یه مثال شفاف که میتونه اوج این مساله رو آشکار کنه، کلماتی هستن که بر وزن «فعّال» از عربی به فارسی تبادل پیدا کرده اند. خود فعّال در زبان عربی معنی «کاری = effective» میده در حالی که ما از این کلمه درک دیگه ای مبنی بر «پرجنب و جوش = active» داریم. حالا این درک غلط از این ریشه در ترجمه قرآن بویژه در رابطه با صفات خدا چه نتیجه ای میده. باز مثال ساده و روشن: توّاب. در ترجمه این کلمه از ابتدا به مشکل بر می خوریم اگه بنابر درک خودمون از فعال این کلمه رو ترجمه کنیم باید بگیم خدا بسیار توبه کننده است! اما چون این معنی رو نمیتونیم برای خدا در نظر بگیریم مساله رو ماست مالی کرده و تواب رو به معنی بسیار توبه پذیر ترجمه میکنیم! در حالی که براساس معنای درست فعال، ترجمه تواب چنین چیزی نمیتونه بشه. شاید شبیه بشه اما درست نیست.

حالا با این توضیحات، کسی میتونه ترجمه درستی از تواب داشته باشه؟



پ.ن:

بهترین مثال برای پرداختن به کلمه تواب سوره النصر هستش (به عقیده من). در هر پنج ترجمه رایج (قمشه ای، انصاریان، مکارم، فولادوند، خرمشاهی) کلمه تواب در این سوره به «بسیار توبه پذیر» ترجمه شده. ببینیم این ترجمه میتونه ارتباط منطقی بین اجزا سوره رو تکمیل کنه یا خیر.

آیه اول: چون یاری خدا و پیروزی فرا رسد (هر پنج ترجمه).

آیه دوم: و ببینی که مردم، گروه گروه، به دین خدا در آیند (هر پنج ترجمه).

آیه سوم: پس به ستایش پروردگارت نیایش کن (در این بخش اول با هم تفاوت دارند که بعدا در موردش بحث میکنیم)،

آیه سوم قسمت دوم: و از او آمرزش بطلب،

آیه سوم قسمت سوم: که او بسیار توبه پذیر است.


یاری خدا و پیروزی چیزی هستش که همیشه در تئوری های دینی بشارت داده شده و همه ما منتظرش هستیم. چنین چیزی همیشه در حال رخ دادنه اما دامنه و شعاع پراکنش هر کدوم متفاوته. گاهی اوقات این رو آدم در درون خودش حس میکنه بدون اینکه دیگران چیزی درک کنن گاهی هم دنیا خبر میشه اما ما بی خبریم. نکته مهم اینه که این بشارتی از سوی عالم غیب هستش که برای ما نشانه ای از درستی اندرزهای عالم غیب به حساب میاد.

داخل شدن مردم در دین خدا، نتیجه منطقی از رویت نشانه ای هستش که به مردم اثبات میکنه که اندرزهای عالم غیب درست بودند. بدین صورت که: اگر خدا نشانه ای از صحت اندرزهای غیبی رو به ما عرضه کنه، آنگاه، ما به دین خدا داخل می شویم.

اونچه که به تبع «اثبات درستی اندرزهای غیبی» و «ورود مردم به دین خدا» بهش امر میشه، (فسبح به حمد) تسبح به حمد هستش و این فعل با «فَ به معنی پس» شروع میشه که نشون میده در تبع چیزی آمده. بنابراین اینجا، در یک سطح بالاتر، یک رابطه منطقی دیگه ای داریم. از اونجایی که بین آیه اول و آیه دوم ارتباط با «و» برقرار شده این استنباط میشه که همیشه این دو با هم رخ خواهند داد و در رابطه منطقی سطح بالاتر این دو تشکیل دهنده فرض منطقی (اگر) خواهند بود. بدین ترتیب داریم: اگر بشارت های مذهبی به وقوع پیوستند آنگاه تسبیح به حمد پروردگار گوی.

بخش دوم آیه سوم هم با «و» شروع میشه که وصل کننده دو بخش بهم هستش و نشون میده این دو از همه جدا نباید بشن. رابطه منطق رو ویرایش میکنیم: آنگاه تسبیح به حمد پروردگار گوی و طلب آمرزش کن.

قسمت سوم آیه سوم خدا رو با صفت یا اسم تواب یاد میکنه. قسمت سوم، پایان بخش روابط منطقیه و نمیتونه خودش بی ربط به مطالب قبلی باشه. اینکه خداوند توبه پذیر است (بعدا اگه تونستم از نظر فلسفی هم بحث میکنیم که اصلا میشه گفت خدا توبه پذیره یا نه) ربطی به یاری خدا و پیروزی و در نتیجه ورود مردم به دین خدا نداره همچنین ربطی به وقوع بشارت های مذهبی و تسبیح خدا هم نداره! حتی میشه این قسمت سوم رو (اینطور که ترجمه شده) حذف کنیم و خدشه ای به منطق و معنای این سوره وارد نشه. در این صورت سوال پیش میاد که: آیا آیات قرآن حاوی کلمات و عبارات حشو هستن؟


کسی هست که بتونه نشون بده، برخلاف صحبت های من، قسمت سوم از آیه سوم با مطالب قبلیش رابطه منطقی داره؟


حالا اگه برگردیم به معنی درست «فعّال» و سعی کنیم تواب رو بر این اساس ترجمه کنیم اونوقت چی میتونیم داشته باشیم: این کلمه باید قابلیتی رو توصیف کنه که در امر توبه تاثیرگذار و سازنده است. خیلی ساده اگه بگیم: توبه ساز.

بریم سراغ ترجمه قسمت سوم از آیه سوم: براستی که او توبه ساز است.

خدا درستی بشارت های مذهبی که خودش بواسطه پیامبرانش به مردم رسونده رو با یاری و پیروزی اثبات میکنه و مردم با مشاهده این اثبات، به صحت بشارت ها ایمان میارن و به مکتبی که بشارت هاش اثبات شده رو میارن و بهش می پیوندند. پس تو (تو در اینجا مجاز از انسانی هستش که این واقعه رو مشاهده میکنه) تسبیح گوی به حمد پروردگار باش و از او آمرزش بطلب، براستی که او توبه ساز است. آها حالا منطقش مشخص شد.

توبه سازه چون با یاری خودش پیروزی ایجاد کرده و به تبعش مردم رو به دین مومن کرده و این برای کسی که روزی مومن به دین بوده و حالا (بازه ای که آیه دوم به وقوع می پیونده) سرباز زده نشانه ای برای اثبات تئوری های دین به شمار میاد. حالا با این وضعیت، انتظار میره که این شخص پشیمان بشه و ایمان تازه ای بدست بیاره در این صورت ابتدا به حمد خدا تسبیح میگه و سپس طلب آمرزش میکنه.