when you start to do any good work, know it that one who is supporting you is the God.
so, be faithful that it'll be done.
you have the greatest power in all over the world supporting you =)
don't falter in your effort; the God is with you!
could be better than that?
just don't waste your time. that's all.
do something; any thing!
move; go elsewhere =)
it keeps you from going rotten :))
me, me, me! how can I get rid of me?
did you ever notice, you like god, you like to be good, you aspire paradise etc. just for you yourself?
this is the real me.
why do you do good deeds?
I say, the reason behind, is me!
because of me, I do the right things.
since I've been told that right things will lead to beatitude.
there I will be free of toil and pain and labor and any bad and unpleasant thing.
every one like it! it's natural it's inherent in being human.
this is the alphabet of the path of humanism.
I'd say, even a cow or a dog or mouse would like paradise! if you like it it may not be a true substantial evidence to be human :))
so, longing beatitude aspiring paradise doesn't mean I'm on the way to nirvana!
until, I sacrifice my passion and let my desire of heaven fade away, in order that it may able me to see how pleasant it is to want people to get on the train going to the garden.
so, show me, from which way I can lose me; and survive? :)) even in losing me, I'm seeking me! what a parody!
no way I can release me from me.
see! I like you because it benefits me :)) not because I must or you're deserved.
may be it is one of the invisible pillars you have deployed and balanced the world on!
so, the ancients were not wrong when they said the center of the universe is the earth!
I can imagine and may justify it.
...
I maintain it for now and may discuss it later.
من از پرتاب شدن ابراهیم به درون آتش فهمیدم:
آستانه اثبات دوستی با تو لحظه ایه که بجز تو هیچ کس قادر به گرفتن دست نیست.
جواب داد مشغول عوض کردنم بوده.
گفت تو همونی که میخواست پ چ د بخونه؟
-نه ولی هنوزم میخوام.
میگه تا حالا چقدر عوض شدی؟
-اینقدر که اون قبلیم رو یادم نمیاد.
من گفته بودم برای هر کدوم از سد کردن هات و راه بستن هات یه دلیل بیار و تو یه دلیل برای همش آوردی.
باشه قبول. فقط نمیخوام به پلاسیدگی برسم.
اینکه نارس چیده بشم شاید بهتر باشه تا برسم و بمونم و بپلاسم.
پس اگه رسیدم بهم وقت بده تا چیده بشم.
همین.
میدونی که آدمی که دنبال دارایی نبوده رو نمیتونی بهش بگی در جبران اونچه نذاشتم خودت بدست بیاری بیا بگیر من بهت میدم.
ولی اگه برای هر بار که قل و زنجیرم کردی فقط یه دلیل منصفانه بیاری قبول میکنم.
حالا، نه بعد از مرگم! حالا بهم بگو چته. من میخوام حرکت کنم لازممه بدونم چه حرکتی رو برای من مجاز میدونی.
صد بار امتحان کردی هنوز نفهمیدی نمیخوام درخت باشم؟ ولی ما یکبار هم تو رو امتحان نکردیم ببینیم چقدر دستگیری. همین که گفتی «من خوبم» پذیرفتیم ولی ما هر چی میگیم برای ما عزیزی باز ناز میکنی و شک داری. اونوقت به ما میگی ایمان بیاورید.
من هزاران خطا و گناه کردم ولی هیچ وقت نرفتم جلوی حرکت کسی رو سد کنم. تو هیچ ظلمی نکردی فقط مشکل اینه که وقتی بندگانت تو گیر و گرفتاری غوطهور باشن حال میکنی.
آرزو میکندم با تو شبی بودن و روزی
یا «شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری»
وجدانا، دلم با مصرع دوم نیست. گرچه تو خودت این روزگار رو به سرم آوردی ولی نمیپذیرم این روزگار رو خودتم تجربه کنی.
فانتزیه دیگه :) و من تمایل دارم تو دنیای فانتزیم اونچه که خوبه بیشتر باشه و پر رنگ تر باشه.
یادگیری یکی از توانایی های هر آدم به حساب میاد که متاسفانه ما هیچ وقت اینطور باهاش برخورد نکردیم که تقویتش کنیم و هیچ وقت هم برنامه ای برای اصلاح روش یادگیری نداشتیم.
هم روش های یادگیری باید اصلاح بشن، بهبود پیدا کنن و ارتقا داده بشن
و هم خود توانایی یادگیری باید در فرد تقویت بشه
تا وقتی این دو مورد اتفاق نیفته ما جهان سومی ها هرگز رشد نخواهیم کرد و در بهترین حالت ممکن در جهان سوم باقی میمونیم و به پایین تر نزول نمیکنیم.
اگه چیزی در درون خودت مشاهده میکنی که میتونی اسمش رو بذاری توانایی یادگیری، پس به هر ترتیبی شده تقویتش کن.
منشا شجاعت چیه؟
ترس از تاریکی رو تقریبا همه مردم دارن. چرا میترسن؟ و تا این ترس وجود داره بهشون اجازه نمیده که پا پیش بذارن و برن تو دل تاریکی و کشف کنن که آیا واقعا چیزی برای ترسیدن هست یا نیست. بنابراین ترس مانع از کشف حقیقت میشه.
هر جا که آدم به خاطر ترس جلوتر نمیره همونجا براش تبدیل میشه به یه جای ناشناخته.
فقط شما ببینید تو دین چقدر ناشناخته داریم و تازه ادعا میکنیم که ایمان داریم :)) به چی ایمان داریم؟؟؟ به چیزی که نمی شناسیم؟ :))
تا حالا توجه کردی آدم از چیزایی که میشناسه نمیترسه؟
فکر میکنید کل مجموعه رفتارها و گفتارهای ما میتونه چیزی باشه که خارج از یکی از این سه نوع باشه؟
1. وابسته به حال.
- وابسته به چیزایی که دارم تجربه میکنم.
2. وابسته به گذشته.
- وابسته به چیزایی که تجربه کرده ام.
3. وابسته به آینده.
- وابسته به چیزایی که میخوام و نمیخوام تجربه کنم.
آیا چیزی برای انسان ثبت میشه به جز اعمالش؟
:))
خیلی جالبه که بدونیم چیزایی که دارم تجربه میکنم تبدیل میشن به چیزایی که تجربه کرده ام و چیزایی که تجربه کرده ام میل و یا بیزاری در درونم ایجاد میکنن برای چیزایی که میخوام یا نمیخوام تجربه کنم. پس در واقع حتی چیزی که الان دارم تجربه میکنم براساس میلی هست که چیزایی که قبلا تجربه کرده ام در من پدید آوردن.
میخوای تغییر کنی؟ تغییر در گرو چیزایی هست که میخوای یا نمیخوای تجربه کنی. خب راهش خیلی ساده شد :) کافیه برای انجام اعمال وابسته به آینده، «تجربه گرایی» نکنی بلکه «دانش گرایی» کنی. تمام.
what are you waiting for, while you believe in something?
everything is gonna be all right; this has been predestinated.
وجود دوباره را ارج مینهم
دوباره را تکرار میکنم
به آغوش دوباره کشیده شدم
کاچی بهتر از هیچیه
نصف سال رو نون پنیر گردو پیاز خوردم.
خفت کشیدم.
سرماها کشیدم.
کسی هم نگفت تو مقصری، آره خودم انتخاب کردم.
در حالی که میتونستم روی پروژه های شهرداری کار کنم.
در حالی که میتونستم مدیر بخش آی.تی مرکز داده های دیجیتال باشم.
مریضم کردی.
اگه هزار بار سلامتیم بهم برگرده به شرط اینکه راهمو عوض کنم، تو از من مطمئن تری که من اینکارو نخواهم کرد.
تو با ابراهیم اونطوری کردی با من چه ها خواهی کرد :))
ولی اینو راس میگی من انتظارشو نداشتم!
این اواخر هم که دیدی ریاست اون کارخونه رو هم قبول نکردم؟
حالا وضعیتم بهتره یا یک دهه قبل؟
مدیر آی.تی شرکتی که آهوانگی های لطیفم هم توش کار میکنه رو هم رد کردم.
نه به آبی ها دل خواهم بست نه به دریا پریانی که...
زن ها چه تکبر خدایانه ای دارن :))
خامم؟ مگه نه؟
نور بهم نرسیده کال موندم.
به ما بتاب.
ما آدم ها چقدر زود باوریم.
با یه عصا با یه دست نورانی با چهار تا جمله عربی به تو ایمان آوردیم؛
ولی تو...
ما برای باور کردن و تو برای به بارور رسوندن باور ما؛
هر دو چه خون دل ها که نخوردیم.
.
بگذریم از اینا،
دمت گرم که ابراهیم رو بهم نشون دادی.
دمت گرم که بهم فهموندی در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.
دمت گرم که به داد و فریادم جواب ندادی D:
.
کژ دار و مریز،
این بود سیاست تو.