عرب ها بدن
چینی ها بدترن
آسیای شرقی (ظاهرا بجز ژاپن) مایه ننگ بشریتن حتی در انظار حیوانات.
این نطر منه. البته جامعیت نداره. جهان شمول هم نیست.
چرا همه چیز میخورن و چرا حیوون زبون بسته رو زنده زنده کباب میکنن زنده زنده آب پز میکنن؟
حیوونا رو خدا مسخر ادم کرده که ازشون بهره ببره و از طرف دیگه آقاییشون رو بکنه و این یعنی نگهداریشون بکنه مراقبتشون کنه. نه اینکه اذیتشون کنه زجرشون بده و ظلم کنه.
لعنت خدا و همه مخلوقات بر زنده خواران و همه چیز خواران. امیدوارم کروناویروس ریشه همه ظالمین رو بکنه.
مستندهای حیات وحش هم که نشون این کفتار هست که شکارش هنوز زنده س و شروع کرده میخورتش و چقدر تو ادبیات دنیا به آدمای رذل میگن کفتار چرا که این کار کفتار رو رذالت میدونیم. در حالی که کفتار غریزه ش اینه و عصن شعور و عقل و شان آدم رو نداره. این ملل آسیای شرقی روی کفتار رو کم کردن.
امروزه به کسی بگی چینی یعنی از کفتار بدتری!
خدایا کسایی که ظلم میکنن به حیوانات رو لعنت کن و ریششون رو بکن.
آنجلا مرکل از یه زاویه خیلی قشنگی درباره شیوع کرونا تو آلمان صوبت میکنه:
This is putting our solidarity, our common sense and our openheartedness for one another to the test, she said. I hope that we will pass it
میگه: «این همبستگی ما و درایت ما و مهربانی و کرامت ما نسبت به همدیگه رو به ورطه آزمایش می بره و من امیدوارم که ما نمره قبولی بگیریم.»
اونایی که سوپرمارکت ها رو خالی کردن، داروخونه ها رو از مواد ضدعفونی کننده و ماسک خالی کردن اونایی که دست به احتکار و گرون کردن زدن برای همیشه شرمنده انسانیت خواهند بود.
حقیقت سنگین است.
از بار حقیقت است که ستاره معکوس می شود. ما اصل مطلب را ندیدیم و سایه ستاره را سیاه چاله نامیدیم. پایداری ش، استقامتش و از هر چیز مهمتر انتخابش مجذوب کننده است. هر چیز که از نزدیکی هایش رد شود جذبش می شود.
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
Is really God punishing me?
Or, actually I'm being rewarded!
I don't like the idea that says this is just the roll of the dice =|
شاید آدم وقتی بمیره یعنی بعد از مرگش دیگه از چیزی نترسه!
ولی وقتی بمیره که دیگه اختیار عمل نداره! ترس از یه حیوون درنده مهم نیست ترس از عاقبت یه فعل یه کار یه حرکت یه عمل مهمه.
اگه آدم میدونست کاری که میکنه چه صدایی ازش درمیاد اگه میدونست هندونه ای که پاره میکنه چی از توش در میاد دیگه نمیترسید از اینکه دست به انجام یه عمل بزنه.
حالا جالب اینجاس که از ترس و از عاقبت کار مهم تر اینه که تا وقتی بترسیم، دست به انجام نمی زنیم و «همیشه» در این ترس پیش از عمل زندگی خواهیم کرد!
انجام ندیم از ترس عاقبت کار یا انجام بدیم از ترس ماندن در ترس پیش از عمل؟
زیاده خواهی یعنی خواستن تو
تقریبا تمام نبوغ من صرف یادگرفتن شد؛
من از روزی که چشم باز کردم همیشه ساقه معنی را وزش دوست تکان داده است.
دیدن یا نشان دادن، مساله این است.
پاسخ آمد: هرگز ندیده ای. آنکه ببیند چشم دگران خواهد شد آنکه بشنود گوش دگران خواهد شد. آنکه رفته باشد دلیل دگران خواهد شد.
از ابراهیم برایم بگو
داشتم زبان کار میکردم به یه ضرب المثل رسیدم که میگه:
Trouble shared is a trouble halved
مضمونش اینه: مشکلتو با کسی در میون بذاری، نیمی از بارش کاسته میشه.
داشتم قطعه زیگوئنروایزن رو از ساراساته گوش میکردم و این ضرب المثله یادم اومد و باعث شد به این فکر کنم که اگه یه چیز لذت بخش رو با کسی به اشتراک بذاریم چی میشه ^_^
یه ضرب المثل از خودم در آوردم
Joy shared is a joy multiplied
به نظر من به اشتراک گذاشتن خوشی، خوشی رو چندبرابر میکنه
راحت صدقه بدید
کرامت برای تکثیر کرامته
تو خرج کردن کرامت سخاوت داشته باشید
اگه باخ آهنگ هاشو با ما به اشتراک نمیذاشت ما دنیای غم انگیزتری می داشتیم
شادی ها رو با به اشتراک گذاشتنشون تکثیرشون کنیم
دلیل شادی ها رو به دیگران هم بدیم
کسی پیدا نمیشه که با مشکل تصمیم گیری دست و پنجه نرم نکرده نباشه. هر کسی در یه سطحی اینو تجربه کرده که نمیدونسته چه کاری باید بکنه.
واقعا چه باید کرد؟
عجیب اینه که من هر نسخه خوبی که برای خودم می پیچم تمام هستی علیه این نسخه بسیج میشن تا من نتونم سر سوزن حرکتی بکنم! حتی گاهی هستی اونقدر قدرتمندانه وارد عرصه میشه که منو چند گام به عقب هل میده!
یه روزی یه مطلبی نوشتم به نام اسپاسم و تراکم درباره چرا جریان داریم چرا هستی جریان داره؛ انگار من چرای جریان پیدا کردنم رو از کف دادم!
بذار یه مثال بزنم شاید بتونم بدترش کنم :)) از بس قشنگ توضیح میدم لابد مثال بزنم بدتر هم میشه D:
اگه یکی بهت بگه دوس ت دارم و طوری بگه و در سالیان دراز طوری رفتار کنه که جای هیچ شکی در مهرش باقی نمونه اما به هیچ وجه من الوجوهی راه بهت نده که تو مهر و علاقه ت رو ابراز کنی، چی میگی اونوقت؟
به نظرم تونستم بدترش کنم ^_^
اینکه فهمیدن خوبه خب درش شکی نیس. فقط من از کلمات انصاف و عدالت یه سوال دارم: چرا کسی باید تمام درجات کامروایی رو بفهمه و کسی تمام درجات ناکامی رو؟ کسی تمام یا بخشی از درجات راحتی و کسی تمام یا بخشی از درجات سختی رو؟
یه چیزی جواب بده که حرف خودمو که تو پست قبلی گفتم قبول کنم. یا لااقل برعکسشو بهم نشون بده. اما نگو: جام می و خون دل هر یک به کسی دادند... یا در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود و...
چرا میگی اگه کسی با تو دوستی کرد بپذیر و باهاش دوستی کن ولی اگه کسی با تو دوستی کنه میندازیش تو چرخه مصائب و گرفتاری و مشکلات؟ چطور منطقی داری تو؟ احسنت به انتخاب نام مغرور برای خودت.
...
پاسخ آمد: طالب حقیقت، قدر پاره های حقیقت را می داند خواه بر لب مرداب و در بن خار باشد خواه در آغوش یار و در تقاطع لب ها باشد. پاره های حقیقت با هم برابرند. آنکه طالب حقیقت است از دریافت هر پاره ای از حقیقت مست می شود، اگر مست نمیشوی از آنجاست که حقیقت را قدر نمیدانی. شکوه میکنی، چرا میاوری و دلیل میخواهی شاید طالب چیزی بجز یا در کنار حقیقت هستی.
من؟ خودم که از اول نمیدونسم عصن یعنی چی که «حق دادنی نیس گرفتنیس».
این چند روزه اومده بود تو ذهنم D: هی بهش فک میکردم
به نظرم، اینجوری هم نیست که میگن باید بری حقتو بگیری
مگه حقی از اول برای من و تو جایی گذاشتن و کسی برداشته که بریم بگیریم؟!
یا حالا کسی هم برنداشته باشه، حقی مگه داریم؟
من میگم، پیش فرض هر کسی هر حقی داشته بهش داده شده
اونچه که نداره، حقش هم نیست.
چرا؟
چون من اینطوری می بینم که بجز داشته هامون که از ابتدا به عدالت بین مون تقسیم شده، چیز دیگه ای وجود نداره که بگیم حقمونه! در غیراینصورت اگه حقی باشه که به کسی نرسیده باشه اونوقت عدالتی هم وجود نخواهد داشت!
ولی این همش نیستا.
این بخش زیرین حق ماست. بخشی که گفتم به عدالت بین همه تقسیم شده.
اما بخش رویی حقمون.
تمام اونچه که به ما داده شده، زیربنای کسب بخش رویی حقمون رو تشکیل میده.
این بخش دادنی نیست. گرفتنی هم که عصن نیس.
میشه گفت اکتسابیه. تحصیلیه.
ابزار کسبش هم فقط همون چیزایی هستش که از ابتدا بهمون داده شده.
گرچه پذیرفتنش غیر ممکن نیست اما در حد غیر ممکن هستش!
حالا، اگه اینو بپذیریم اونوقت: اولا شانس کلا باطل میشه. دوما مساله مشیت الهی به صورت ملموس و معناداری قابل رسیدگی میشه.
علم احتمال میگه اگه یه سکه رو بندازی بالا به احتمال 50 درصد شیر و 50 درصد خط میاد. این درسته اما این احتمال 50 به 50 فقط یک احتماله و قابل پیش شرط یا پیش فرض گذاری برای یک استدلال منطقی نیست. بنابراین ارزش استدلالی نداره. چرا که نمیتونیم بر اساس این احتمال بگیم: اگر 4 بار سکه را پرتاب کنیم آنگاه 2 شیر و 2 خط خواهیم داشت. بلکه باید بگیم احتمال داشتن 2 شیر و 2 خط وجود دارد! سوالی که من مطرح میکنم اینه: اگه پرتاب سکه رو یه دستگاه انجام بده که نیرو و جهت وارد شدن نیرو به سکه رو با دقت بی نهایت بتونیم تنظیم کنیم و از سایر نیروهای وارده صرف نظر کنیم و بعنوان یک نمونه آزمایشی داشته باشیم: اگر با نیروی X و جهت y سکه پرتاب بشه شیر میاد؛ آنگاه پرتاب سکه با نیروی x و جهت y شیر خواهد امد یا خط و به چه احتمالاتی؟ خب این مشخصه که شیر میاد! پس احتمال ریشه در جهل ما داره؛ جهل ما نسبت به نیروهایی که به سکه وارد میشه باعث میشه که ما از سرانجام چرخش سکه ناآگاه باشیم.
حالا اگه من بخش زیرین حقمو بشناسم، اونوقت سرانجام چرخش من در زندگی میوه ای خواهد بود که کاملا رسیده است.حالا بهتر معلوم میشه که اولین مشکل ما اینه که داشته هامونو نمیشناسیم.
اگه یه فلج مغزی مادرزادی نتونه قهرمان دو المپیک بشه تنها کسی که مقصره خودشه. بله درسته، حالا من به این صوبت رسیدم.