در پی هم.آهنگ.ی میگردم در حالی ک نمیدونم با چی باید هم.آهنگ بشم،
و چطوری!
امروز که نمیدونم چه روزیه، تو انبوهه ای از استیصال دارم تمام اعتقاداتمو به سخره میگیرم =(
یاد خاطره سهراب (تو ژاپن) از پوست کندن پرتقال و گسستگی هاش میفتم...
منم مثه یوآن به تو نیاز دارم تا به سطح برسم.
تو هسته انتشار هماهنگی هستی و من یک عمر فکر میکردم
فقط فکر میکردم که درکت میکنم
و پیدایی.
اینک، من غریق توفان استیصال،
تو رهبر ریتم چشمک فانوس ها،
بسان چکاندن قطره سبزینه در شاهرگ حیات
نت شاهد را به من وحی کن.
.Screen Shot of performing Tchaikovsky violin concerto, first movement, by Janine Jansen
I love it
It's replete of harmony
All sounds are sound in harmony
It makes me to be an inebriated one
?And hence, how kind of a man I would be if I don't exalt it
یه بخش کوتاه:
از عزت تا ملامت، نمیدونم چقدر راهه اما، مسیرش سهل الوصوله.
افسار خرتو با وسواس مضاعف محکم بپیچ به دور کمرت،
چون رد سم این خر رو با طلائی ترین گنج،
با لحظات نابازگشتنی،
نقاشی میکنن.
و اگه من جای تو باشم، میگم نه.
هر چیزی به جز اونچه که شایسته تعظیم کهکشان ها باشه،
نه خواهم گفت.
اگه نرسیده ام و اگه نمیرسم به خودم حق میدم که تو دورتر از اکتساب ایستاده ای
شاید خودت سراب چیدنت رو شکل دادی شاید اوهام از تشریف اشرفیت متساعد میشد!
که اگر چه «همیشه فاصله ای هست» بهرحال، زانوی قدس خاکی است در محضر این باطل ترین خیال =)
داشتم برای یک دوستی، از تو نقل قول می کردم،...
نداشتم. عصن هم نداشتم.
جات نشد و عصن هم جات نمیشد.
پشتیبانی پنهان، بی لیاقتی منو ایگنور کرد تا پایبند به یادگاریش باشم
اینقدر تو درخشیدی که کور راه و درد و درمون شدم
در امتداد سی امین جاپای تو، همیشه زندگی رو با سی سنجیدم
زندگی به قول تو یه غلط تایپی؛ شاید، انحرافی در آغوش بند وسط انگشت سبابه من
ای کاش، همه مثه تو خوب رو دوست میداشتن ^_^
از تو می نویسم؟ البته! البته که از تو می نویسم؛ تو قلم رو تو دستم گذاشتی
خوشبختی رو وقتی پیدا میکنید که خوشبختی ها شما رو پیدا کرده باشند.
به همین ترتیب،
نیک بختی و نگون بختی رو وقتی پیدا میکنید که از اونها شما رو پیدا کرده باشند.
تا وقتی تقاضای درخت کنار جاده رو درک نکنی و برعکس تا وقتی هجرت رو از جاده کنار درخت به دوش نگذاری...
تا وقتی از سر شاخه درخت توت کنار جاده نخوری و برعکس تا وقتی فتح قله لیاقتت رو انتهای جاده کنار درخت توت تمنا نکنی...
و این داستان تعادل است.
اگرچه ما تعادل رو درک نکردیم، به درک!
اما سوال اساسی اینه که، تعادل رو بر چه چیزی برقرار کنیم؟
من اینطرف الاکلنگ و تو اونطرف الاکلنگ، فکر میکنیم که تعادل رو برقرار میکنیم، اما غافلیم که تعادل رو ما برقرار نمیکنیم بلکه ما قانون تعادل رو اجرا میکنیم! و تعادل الاکلنگ، روی پاشنه برقرار میشه.
حالا، تعادل بین «درخت توت» و «قله لیاقتم» رو بر چه چیزی برقرار کنم؟؟؟
هر چیزی رو به طور «نامناسب» استفاده کنی، حقیقت اینه که یه Criminal Abuse انجام دادی. حتما نباید از پوشش حیثیت یه نفر به زور عبور کنی تا کریمینال ابیوس رخ بده! همینکه از اختیارت نامناسب استفاده کنی کافیه که هبوط کنی. مطمئنا اختیار بخش هستی، از ابیوس آقایونی که این کار رو با دین کرده و میکنن، نخواهد گذشت و من نیز هم.
میتونی مثه دختر سمت راستی ناباور از اطلاع و واقعیت باشی و میتونی مثه سمت چپی هم آواز بشی با این حماسه که «من انقیاد به سوءاستفاده جنایی را بر نخواهم تابید».
و آواز من:
که گوید برو دست رستم ببند - نبندد مرا دست چرخ بلند
که گر چرخ گوید مرا کاین نیوش - به گرز گرانش بمالم دو گوش
جناب اقای ماسوم به نشانه خدا، اعتبار ریشه استوار من چند برابر هزار و چهارصد سال است، تو اگه پستی و خواری رو میپسندی که ریشه های تو از جنس «عرب دختر زنده به گور کن» آب حیات بنوشند، من به تکلم حروف گ، چ، پ و ژ - که مومنم به اینکه تنها تیرهای شایسته کمان آرش هستند - می بالم و مغرورم و مفتخرم.
یهو به فکرم رسید که چطور موسی وقتی خدا تجلی میکنه نمی میره! باید بگیم چه قلب وسیعی داشته چقدر باز بوده چقدر صاف بوده که این بار رو تحمل میکنه یا اینکه باید بگیم چه دل سنگی ای داشته چقدر نالطیف بوده که این فشار روش اثر کاری نمیکنه!؟؟
حالا خواستم بگم این مصرع چقدر کشنده س، موسی بود بیهوش میشد یا نه، نمیدونم! ولی منو مملو میکنه از حس آرزو کردن. یعنی همچین «جانا»یی ممکنه وجود داشته باشه؟ تو سرزمین رویاها یا ناشناخته ها؟ یا اینکه هست ولی دلی برای گم شدن تو افسونش نیست؟
به زلف سر کجت جانا گمشده دلم
به شکل کلمه «جوی» توجه کن؛
من اگه زن می بودم، خودمو تو این هنر پیدا میکردم و بس. اما ای بسا حیف که فرصت آرایش به من داده نشد ^_^
و ای دو صد چندان بیشتر حیف که فرصت عادت کرد که در کف فرصت نشناس بخار بشه. و همیشه فرصت شناس ناکام و خورنده افسوس ...
بگذریم،
من اگه زن می بودم آرایشم رو از این هنر الگو می گرفتم. و اون زن زیباترین شکل هستی رو متجلی می کرد ~_~
ارجاع: فکر میکنم این عکسی از دستخط کورش آزادی است.
گپی با چند «تو»ی خودم ^_^
- از کفم رها، قدیمی ترین توها. ای والا انگیزه گر من. نبض آرایشگر آرامشم. تقدیم تو بادم. ای الهه خورشید.
- یه تو هست تو آینه گاهی اوقات چشمکشو می خرم گاهی اوقات به قول حسین عزیزم: آدمیست دیگر، گاهی حوصله هیچ چیز را ندارد، دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور، گاهی هم بجز پشمای پشت گوشش هیچ چیزی ازش پیدا نیس!
- خود خودآگاهانه رماندمت، تو را. مشکی چشم همه آهوهای جهان. ساق ظرافت آهوانگی های ممکن خیالم. نه فقط ستایش رابطه پنهانی من با توست؛ غنج لب های تو در دل لب های من آوازها زمزمیده.
- تو هم که تنهاترینی، نه بالاتری نه پایین تر، فقط تنها تری. شرمنده هیچ کسی نبودم بجز تو. ولی بر می گردم. این ابر پیمان تاریخ بشریت دیریست کمانم کمین است.
- یه چندتا تو هستن که خوش نداشتم ازشون بگم، مثه تو. آره خودت. خوب شناختی. دوووورتر باش. دورتر از حادثه بایست.
- و اما تو، تو! ای بی قرارگر. روشن تر از روشن گری. ای نیاز. خمیدگی دست دور گردن. هم تمنای طنابی هم جفاطلبی شیشه. مشرق اشراق. مشق عشاق. قانون سبزینگی. مشرف شرف. ناز نوازش. چهچه پرنده های بی سابقه. نمیدونم کجامی، نمیدونم چه شکلی نیستی. رنگ دانه رنگ آمیزی. بی خودی پیچ پیچک. بی کرانی نهان جاده ها. رعنای پشت پنجره هام. نت پنهان هارمونایزر. ای کاش همآهنگ تو بودم؛ باشم.
به آرشیو وب سر زدم و پست های قدیمیتو مرور کردم... سال 87! چه روزهایی!
کسی میدونه تلخند محزون گوشه لبم رو چطوری باید بنویسم؟
افسانه شدم!
اشتباه کردم؟ نه! هرگز!
کاش آشنایی روی نداده بود؟ نه نه! نه! ای وای از این دیر آشنایی
داشتم شهامت به خرج میدادم و فک کنم درست دیدم خودمو که خودمی وجود نداره! میدونی چیه رفیق، من تقلیدت می کردم نه از سر عقل و آگاهی. من مشق فکر تو رو می کردم از زمانی که منو غارت کردی.
کمترین احساس همدردی بین این کیبورد و حرف دلخواه من نیست.
تقریبا یک دهه از پاسخم به «تنهایی ام را با تو قسمت می کنم» میگذره... کسی میدونه لرزش لب پایینمو و تعمیق نفسمو چطوری باید بنویسم؟
انتظاری ازت ندارم و انتظارتو نمیکشم دنبالت نیومدم و نمیام.
به «دوست داشتن تو» پیچیدم و بالا رفتم؛
بجز «دوست داشتنت» چیز دیگه ای از تو نخواستم داشته باشم.
سر پیمانم هستم حتی اگه تو نیای.
گنجشک ناز و زیبا که می پری اون بالا...
به من بگو وقتی که پر کشیدی...
ستاره آی ستاره پولک ابر پاره
خاموشی یا می تابی بیداری یا که خوابی
به من بگو وقتی که خواب نبودی...
ماه سفید تنها که هستی پشت ابرها،
نقره نشون کهکشون چراغ سبز آسمون،
به من بگو وقتی که نور پاشیدی...
کی گفت که من در مانده ام؟